اسلام ناب--توحید کلمه



حساس ترین مسأله در زندگی انسان درست و دقیق دیدن واقعیات عالم است، و این موضوع آنقدر مهم است که رسول خدا در تقاضای خود به خداوند عرضه می دارند: «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»؛ خدایا! اشیاء را آن طور که هستند به من نشان بده. [اصغر طاهرزاده]


*****منتظر اعلام نظر و رای شما مخاطبان و همراهان عزیز هستیم*****

در همه ادیان الهی کمابیش رعایت اصل حجاب به عنوان امری واجب بر مکلفین تکلیف شده است. اصلی که متاسفانه پس از ظهور عصر نوزایی در غرب، (رنسانس- 1300 تا 1600 میلادی) نه تنها به فراموشی سپرده شد بلکه شدیدترین تبلیغات فرهنگی بر ضد آن صورت پذیرفت. ظهور و بروز این وضعیت به طور مشخص خود را در پیکرتراشی ها و مجسمه سازی های آن دوران (رنسانس) نشان داد. پیکرتراشی هایی مستهجن که مستقیماً اصل عفاف و حجاب را مورد هجمه قرار می داد، وضعیتی که کماکان با قوت هرچه بیشتر در غرب ادامه یافته است. ریشه حقیقی چنین وضعیتی را باید در رواج مکتب فکری- فرهنگیِ انسان گرایی (اومانیسم) در غرب جست و جو نمود. آغاز عصر رنسانس مصادف است با ظهور و رواج این مکتب در غرب. مکتبی که در آن انسان، مبدأ و مقصد سابق و حقیقی خود، (خدا) را از زندگی فردی و اجتماعی حذف کرد و خود (انسان) را جایگزین آن، (خدا) کرد. در حقیقت در عقاید رایج این مکتب، خدا به نفع انسان حذف گردید و انسان همه کاره امور خود و نیز همه کاره امور عالَم (تلقی) شد. هر انسان عاقل و دین داری به وضوح متوجه ذاتِ مشرکانه این عقاید خواهد شد و نکته اساسی اینجاست که هجمه به اصل عفاف و حجاب دقیقا از دل چنین عقاید ضد توحیدی و مشرکانه ای سربرآورد. بر همین اساس به جرأت می توان ادعا کرد که سبک شمردن حجاب و عفاف، (عامدانه یا غیرعامدانه) نوعی شرک در عبادت محسوب می شود چرا که ریشه این سبک شمردن، همان فرهنگ و مکتبی (اومانیسم) است که در آن انسان به جای خدا تقدیس شده و به انسان به جای خدا، اصالت داده می شود.



در اندیشه فلاسفه عصر رنسانس، طرحی وجود داشت که اگر نبود، تجدد عالم امروز ابداً اتفاق نمی افتاد و آن طرح مبتنی بود بر اینکه: «انسان دائر مدار عالم» است . این طرح یک تلقی بشر مدار است (نه خدا مدار). بر اساس همین طرح و فلسفه، بنیان تمدن امروزین غرب شکل گرفت.

اما این سوال پیش می آید که آیا فلسفه اسلامی که بنمایه های آن از فلسفه یونان برآمده نیز بشر مدار است؟ یا نه؟ سید احمد فردید فلسوف فقید معاصر در این رابطه تعبیری جالب دارد و آن اینکه : فلاسفه اسلامی ، فلسفه یونان را تماماً نپذیرفتند بلکه ضمن جرح و تعدیلاتی به آن پرداخته اند تا زمان ملا صدرای شیرازی ملاصدرای شیرازی همان شخصیتی است که «طاغوت»  (نفسانیت بشر) را از فلسفه یونان حذف و به جای آن «الله» را گذاشت و بر گِرد آن فلسفه اسلامی را به کمال رسانید. در این فلسفه، خدا محوری جایگزین بشر محوری شده است.


*****منتظر اعلام نظر و رای شما مخاطبان و همراهان عزیز هستیم*****

dddddddddd

تاثیرات تکنولوژی در امور پزشکی، نظامی و طبیعی

همانطور که از عنوان فوق پیداست در این قسمت توضیحی بر تاثیر تکنولوژی در سه مقوله خاص داده می شود که اگر بخواهیم در کنه این تاثیر دقیق شویم سه مقاله مجزا و مفصل در توضیح مذکور تدوین می شود لذا اینجا جهت جلوگیری از بروز اطاله کلام، شرحی گذرا و مختصر درباب موضوع عنوان شده می دهیم.

باید گفت مهمترین اثر در زمینه نظامی و پزشکی پیدایش انگیزه سودجویی شدید برای دلالان ابزارآلات نظامی و پزشکی است به طوری که خلق دائمی و روزافزون ابزارآلات جدید نظامی و پزشکی موجبات سودآوری هرچه بیشتر برای شاغلینی از این دست فراهم آورده است چرا که به هیچ عنوان نمی توان تاثیر دلالان در تعیین قیمت نهایی نصب و حتی استفاده از ابزار مذکور را منکر شد (در این زمینه مسئله هزینه های حمل و نقل مسئله بسیار مهمی است) البته کسی منکر این نیست که همیشه تاریخ دلالان چنین نقشی را داشته اند اما تغییر ماهیت امور پزشکی و نظامی (به ترتیب) از خدماتی و امنیتی به «تجاری» را نیز می توان منکر شد که بواسطه این تحولات شدید تکنولوژیک و برجسته تر شدن و جدی تر شدن نقش دلالان در این زمینه بوجود آمده است. امروزه متاسفانه تجاری شدن امور نظامی و پزشکی برای پزشکان و نظامیان نیز امری غیر قابل انکار است. در این رابطه باید به نقش بیمارستان ها و مراکز خصوصی و تعرفه های سنگین، در رابطه با امور پزشکی اشاره کرد. جا دارد در این جا به ترور جان اف کندی به خاطر منافع تجاری حاصل از تسلیحات نظامی که با همکاری مشترک CIA، FBI و ارتش آمریکا، تجار نفت (دلالان نفتی) و مافیاهای نظامی اشاره ای کنیم.

اما مبحث اثرات تکنولوژی بر طبیعت و نظم طبیعی حاکم بر جهان نیز مسئله مهمی است.امروزه اثرات مخرب دوده های صنعتی کارخانه جاتی که محصولات نظامی تولید می کنند و یا حتی ضایعاتی که بواسطه استفاده از این محصولات در جنگ های گوناگون داخلی و خارجی عاید طبیعت میشود مقابل دیدگان همگان است به این ها علاوه کنید ضایعات مختلف پزشکیِ حاصل از تکنولوژی های پزشکی که هرکدم تاثیرات منحصر به فردی در طبیعت دارند. فرضاً ضایعات دستگاه های مربوط به دندان پزشکی.

(تغییر مبنای علم پزشکی از طبع شناسی به میکروب یا ویروس- شناسی را نیز باید حاصل همین تکنولوژِی ها دانست چرا که این تکنولوژی ها بر خلاف گیاهان دارویی، عاجز از تعیین دقیق طبع انسان هستند. این مقوله را بایستی در زمره تاثیرات تکنولوژی در علم پزشکی دانست)



*****منتظر اعلام رای و نظر شما همراهان و مخاطبان عزیز هستیم*****


تحلیل تاثیرات تکنولوژی بر تحولات ی و اجتماعی غرب

امروزه واژه دموکراسی دو مفهوم را مستقیماً به ذهن متبادر می کند یکی مشارکت ی و دیگری تفکیک قوا. در این بخش می خواهیم رابطه تحولات تکنولوژیک را با شکل گیری و تکمیل دموکراسی  بررسی کنیم.

ابداع و اختراع وسایل گوناگون در همیشه تاریخ وجود داشته است اما هنگامی که در اثر سرعت سرسام آور تحولات و ابداعات، طبقه ای جدید (به اصطلاح، بورژوازی صنعتی) در جامعه شکل می گیرد تحلیل شرایط اجتماعی جدید که تحت تاثیر پیدایش این طبقه جدید بوجود می آیند- دشوار می شود.

غالب اندیشمندان اعتقاد راسخ دارند که با افزایش سرعت تحولات تکنولوژیک چه به صورت ابداعی و چه به صورت وارداتی، ساختار اجتماعی جامعه نیز به شدت متحول می شود. شاهد این قضیه دو پدیده مهم است یکی پیدایش طبقه صنعتی جدید است و دیگری ظهور تحرکات دموکراسی خواهانه در جامعه.

با پیدایش طبقه مذکور در غرب و آشکار شدن نیاز حاکمیت به قدرت فکری و مادی طبقه مذکور جهت کسب مزیت رقابتی در عرصه تولید و کسب سود، رفته رفته تمایلات جاه طلبانه این طبقه نیز هویدا و روز به روز به شدت آن افزوده شد به عبارت دقیق تر، اعضاء طبقه بورژوازی صنعتی با مشاهده وابستگی دولت به قدرت تکنولوژیک ایشان، جهت صیانت از منافع مالی خود با افرایش شدت تنوع تکنولوژی ها روز به روز متنوع تر می شد- و جلوگیری از دخالت های دولت، به فکر فشار بر بدنه دولت جهت کسب مساند قدرت شدند. پر واضح است که صرف اعتراضات جاه طلبانه این طبقه نمی  توانست دولت را برای قبول خواسته های آن به زانو درآورد لذا لازم بود تا برای تحقق این منظور، اقشار و احاد مختلف مردم تحریک شوند، در ظاهر حکومتی مردم سالار بخواهند اما در باطن، زمینه حکومت استبدادی جدیدی را برای تصاحب قدرت توسط اهل صنعت- فراهم آورند.

این امر (تحریک اقشار) بلاشک به انواع تکنولوژی های اطلاعاتی (رادیو، تلویزیون، ماهواره و .) نیاز داشت تا مردم آگاه و در حقیقت در جهت تمایلات طبقه صنعتی، تحریک شوند، چنانکه می بینیم بسیاری از اندیشمندان غرب نیز بر این باورند که با نزدیک شدن جوامع به شاخص های یک جامعه مدرن، مشارکت ی نیز افزایش میابد این نظریه در واقع اثبات گر مطلبی است که عرض شد-تحریک اقشار و .- منتها با ادبیاتی دیگر (زیبا).

تمایلات جاه طلبانه طبقه صنعتی ابتدا در ذیل چارچوب ساختاری به نامِ «پارلمان» تجلی یافت و همانطور که شاهدیم در اکثر جوامع غربی در ابتدای مسیر مدرنیزاسیون، مسئله حق رأی در باب مسائل و تصمیم گیری های حکومتی مطرح بوده است که عمدتاً  تحت تأثیرِ فشار یا عملیات تحریک آمیز طبقه مذکور و در انحصار ایشان بوده است و در واقع بعدها به دلیل اینکه همه اعضای طبقه صعنتی نمی توانستند به پارلمان راه یابند و در هر صورت به نحوی جهت جلوگیری از بروز انشقاق در طبقه صنعتی، بایستی در امور ی مشارکت داده میشدند- و نیز به خاطرِ عدمِ امکانِ سرکوبِ دائمیِ جاه طلبی هایِ شکل گرفته در متنِ مردمی که برای تکمیل عملیاتِ فشار علیه دولت، به منتفذین طبقه صعنتی یاری رسانده بودند، شگردی قانونی تحت عنوان «نظام انتخاباتی» تدوین و در نظامات ی تعبیه شد. ذکر این نکته لازم است که در انتخاباتها، فریب و تحریک هیجانی توده ها توسط صاحبان سرمایه های صنعتی با کمک رسانه ها- کاری ساده و «عمدتاً» غیر پیچیده ای است. روند فشارهای طبقه صنعتی به بدنه دولت،  در برخی کشورها تا سر حد انقلاب، در برخی دیگر تا کودتا، و در برخی دیگر تا جنگ داخلی، پیش رفت، در برخی، نظام مشروطیت را پدید آورد و در نادر مواردی نیز رفته رفته نظام ی، خود از درون تغییر ماهیت داد-

اما بایستی جهت تکمیل بحث، بایستی به مسئله تفکیک قوا نیز پرداخته شود که اساساً تحت تاثیر تحولات مذکور در عنوان جاری شکل یافته اند.

جهت دیگری که باید از زاویه آن نیز به قضیه دموکراسی نگاه کرد مسئله اشتغال زایی و تولید مشاغل گوناگون به شکل بی رویه در مناسبات قدرت است. اگر در نظر داشته باشیم که برای طبقه صنعتی هیچ چیز به اندازه حفظ منافع صنعتی اهمیت ندارد آنگاه درکِ علتِ تشکیل قوه مستقلّ قضائیه و قوه مقننه و نیز خلق مَناسب متعدد و جدیدی تحت عناوینی چون «معاون»، «مشاور»، «مدیر کل» و. در کنار روسای قوا و وزرا که عملیاتی نوعاً ستادی به عهده دارند، کار پیچیده و دشواری نخواهد بود با این توضیح که با افزایش قدرت اقتصادی طبقه صنعتی در غرب، مسئله حفظ و بسط منافع، آنها را واداشت تا به مناسبات قدرت ورود، ثروتمندترین آنها در رأس قوا، دانه ریزهای آنها به شکل سازمانیِ سمتهایی چون معاون، مشاور  یا مدیر کل و تتمه آنها نیز در دیگر سمت ها نفوذ کنند. به عبارت موجزتر، این بسط بی رویه منافع اقتصادی، -که تحت تاثیر بسط بی رویه پیشرفتهای تکنولوژیک و ابداعات روز افزون شکل میافت- بود که نفوذ طبقه صنعتی را در مناسبات قدرت گریپذیر کرده بود و چون تولید مشاغل متعدد در یک قوه که تا مدتها صرفا مجریه بود ولاغیر- تنها تا حدودی خاص امکان پذیر و در افکار عمومی، عاقلانه می نمود لذا مسئله تفکیک قوا و تولید دو قوه دیگر به صورتی کاملا باورمند، تئوریزه شد.

یکی دیگر از مظاهر توسعه تکنولوژیکی و تحولات ناشی از آن در غرب ظهور کارتل ها و کمپانی های عظیم با سرمایه های هنگفت است که به لحاظ جنبه حقوقی ثبیت شده ای که در متن قانونی و اقتصادی نظام سرمایه داری دارند عملا زندگی افراد جزء (افراد فعال در بخش های غیر کلان کمپانی ها و کارتل ها) و نیز اشخاص خارج از خود را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند. در حقیقت و به عبارت شفاف تر کمپانی ها به عنوان اشخاص حقوقی بر افراد و اشخاص حقیقی به عنوان موجودات صاحبان حقیقی اراده و اختیار، مسلط اند. کمپانی ها در حقیقت موتور محرک و چرخِ اقتصاد در غرب اند و به دلیل نفوذ عمیقی که بر اقتصاد و معیشت مردم دارند در ت هم نفوذ بسیاری دارند. این مسئله دقیقاً همانی است که به فک شدگی اقتصاد در غرب معروف است. یعنی همه حوزه های توسعه چه در حوزه ی یا فرهنگی یا . بر مبنای اقتصاد و توسعه آن (توسعه ابزاری- تکنولوژیکیِ اقتصاد) استواراند. این همه تاثیرگذاری از جانب کمپانی ها در حوزه توسعه باعث شده تا آنها برزگترین منتفذان در حوزه ی به شمار روند که مجرای اصلی این نفوذ احزاب می باشند. در حقیقت کمپانی ها در غرب حامیان مالی و اصلی احزاب در غرب اند. این به معنای واقعی کلمه، تسلط اقصاد بر ت و کلیه ارکان زندگی اجتماعی و مظاهر آن را نشان می دهد که ناشی از تاثیرگذاری عمیق تکنولوژی بر چرخه اقصاد است.



*****منتظر اعلام رای و نظر شما همراهان و مخاطبان عیزیز هستیم*****


در اسلام، آزادی عقیده نداریم آزادی فکر داریم. عقیده از عقد گرفته شده است یعنی، وابستگی. بنابراین عقیده،  برداشت عقلی است که عُلقه به شخص، گروه، نفس، باور دیگران ، یا دارد. 


اما فکر . به فعالیت ذهنی خالصی می گویند که از عقل مستقل از علقه ها و تعلقات نشأت گرفته باشد


بنابراین ، آزادی حقیقی در آزادی فکر است ، و الا عقیده اساسا آزاد نیست ، چون همانطورکه در نامش نهفته است ، وابستگی دارد . اسلام معتقد است که فکر آزاد اگر برگرفته از عقل سالم باشد قطعا به برداشت و نتیجه حقیقی دست خواهد یافت و همین، ضامن آزادی حقیقی خواهد بود. (البته اگر نرسد نیز به قدر خود، نزد اسلام محترم است چون از قید وابستگی آزاد است هرچند کافی نیست).

بر اساس آنچه بیان شد، در اندیشه دینی، بر مبنای فکر آزاد ، آزادی بیان هم جایز است برای همین است که در اکثر مواقع ، منظومه فکری اسلام، با  آزادی بیانی که پشتوانه اش آزادی «عقیده» باشد مخالفت و تعارض پیدا میکند.


- بزرگترین مانع در حرکت کمالی انسان، ظلم، تبعیض و بی عدالتی است.

- بالاتربن حرکت اصلاحی در یک جامعه، مقابله با ظلم و برقراری عدالت است.

- بالاترین کار فرهنگی در یک جامعه پافشاری بر عدالت است.

- شیطان نسبت به توحید و عدالت بسیار حساس است چرا که این دو ، نشانه های جامعه مهدوی اند و شیطان هم در جامعه مهدوی جایی ندارد.

- عدالت، مظهر و نمود اجتماعیِ توحید است لذا تمرکز شیطان بر گسترش تبعیض، ظلم و بی عدالتی است چرا که تحقق عدالت، راه را بر شیطان می بندد.

[اقوال گهربار اندیشمندان اسلامیِ ایران]


تحلیل تاثیرات تکنولوژی بر تحولات ی و اجتماعی غرب

امروزه واژه دموکراسی دو مفهوم را مستقیماً به ذهن متبادر می کند یکی مشارکت ی و دیگری تفکیک قوا. در این بخش می خواهیم رابطه تحولات تکنولوژیک را با شکل گیری و تکمیل دموکراسی  بررسی کنیم.

ابداع و اختراع وسایل گوناگون در همیشه تاریخ وجود داشته است اما هنگامی که در اثر سرعت سرسام آور تحولات و ابداعات، طبقه ای جدید (به اصطلاح، بورژوازی صنعتی) در جامعه شکل می گیرد تحلیل شرایط اجتماعی جدید که تحت تاثیر پیدایش این طبقه جدید بوجود می آیند- دشوار می شود.

غالب اندیشمندان اعتقاد راسخ دارند که با افزایش سرعت تحولات تکنولوژیک چه به صورت ابداعی و چه به صورت وارداتی، ساختار اجتماعی جامعه نیز به شدت متحول می شود. شاهد این قضیه دو پدیده مهم است یکی پیدایش طبقه صنعتی جدید است و دیگری ظهور تحرکات دموکراسی خواهانه در جامعه.

با پیدایش طبقه مذکور در غرب و آشکار شدن نیاز حاکمیت به قدرت فکری و مادی طبقه مذکور جهت کسب مزیت رقابتی در عرصه تولید و کسب سود، رفته رفته تمایلات جاه طلبانه این طبقه نیز هویدا و روز به روز به شدت آن افزوده شد به عبارت دقیق تر، اعضاء طبقه بورژوازی صنعتی با مشاهده وابستگی دولت به قدرت تکنولوژیک ایشان، جهت صیانت از منافع مالی خود با افرایش شدت تنوع تکنولوژی ها روز به روز متنوع تر می شد- و جلوگیری از دخالت های دولت، به فکر فشار بر بدنه دولت جهت کسب مساند قدرت شدند. پر واضح است که صرف اعتراضات جاه طلبانه این طبقه نمی  توانست دولت را برای قبول خواسته های آن به زانو درآورد لذا لازم بود تا برای تحقق این منظور، اقشار و احاد مختلف مردم تحریک شوند، در ظاهر حکومتی مردم سالار بخواهند اما در باطن، زمینه حکومت استبدادی جدیدی را برای تصاحب قدرت توسط اهل صنعت- فراهم آورند.

این امر (تحریک اقشار) بلاشک به انواع تکنولوژی های اطلاعاتی (رادیو، تلویزیون، ماهواره و .) نیاز داشت تا مردم آگاه و در حقیقت در جهت تمایلات طبقه صنعتی، تحریک شوند، چنانکه می بینیم بسیاری از اندیشمندان غرب نیز بر این باورند که با نزدیک شدن جوامع به شاخص های یک جامعه مدرن، مشارکت ی نیز افزایش میابد این نظریه در واقع اثبات گر مطلبی است که عرض شد-تحریک اقشار و .- منتها با ادبیاتی دیگر (زیبا).

تمایلات جاه طلبانه طبقه صنعتی ابتدا در ذیل چارچوب ساختاری به نامِ «پارلمان» تجلی یافت و همانطور که شاهدیم در اکثر جوامع غربی در ابتدای مسیر مدرنیزاسیون، مسئله حق رأی در باب مسائل و تصمیم گیری های حکومتی مطرح بوده است که عمدتاً  تحت تأثیرِ فشار یا عملیات تحریک آمیز طبقه مذکور و در انحصار ایشان بوده است و در واقع بعدها به دلیل اینکه همه اعضای طبقه صعنتی نمی توانستند به پارلمان راه یابند و در هر صورت به نحوی جهت جلوگیری از بروز انشقاق در طبقه صنعتی، بایستی در امور ی مشارکت داده میشدند- و نیز به خاطرِ عدمِ امکانِ سرکوبِ دائمیِ جاه طلبی هایِ شکل گرفته در متنِ مردمی که برای تکمیل عملیاتِ فشار علیه دولت، به منتفذین طبقه صعنتی یاری رسانده بودند، شگردی قانونی تحت عنوان «نظام انتخاباتی» تدوین و در نظامات ی تعبیه شد. ذکر این نکته لازم است که در انتخاباتها، فریب و تحریک هیجانی توده ها توسط صاحبان سرمایه های صنعتی با کمک رسانه ها- کاری ساده و «عمدتاً» غیر پیچیده ای است. روند فشارهای طبقه صنعتی به بدنه دولت،  در برخی کشورها تا سر حد انقلاب، در برخی دیگر تا کودتا، و در برخی دیگر تا جنگ داخلی، پیش رفت، در برخی، نظام مشروطیت را پدید آورد و در نادر مواردی نیز رفته رفته نظام ی، خود از درون تغییر ماهیت داد-

اما بایستی جهت تکمیل بحث، بایستی به مسئله تفکیک قوا نیز پرداخته شود که اساساً تحت تاثیر تحولات مذکور در عنوان جاری شکل یافته اند.

جهت دیگری که باید از زاویه آن نیز به قضیه دموکراسی نگاه کرد مسئله اشتغال زایی و تولید مشاغل گوناگون به شکل بی رویه در مناسبات قدرت است. اگر در نظر داشته باشیم که برای طبقه صنعتی هیچ چیز به اندازه حفظ منافع صنعتی اهمیت ندارد آنگاه درکِ علتِ تشکیل قوه مستقلّ قضائیه و قوه مقننه و نیز خلق مَناسب متعدد و جدیدی تحت عناوینی چون «معاون»، «مشاور»، «مدیر کل» و. در کنار روسای قوا و وزرا که عملیاتی نوعاً ستادی به عهده دارند، کار پیچیده و دشواری نخواهد بود با این توضیح که با افزایش قدرت اقتصادی طبقه صنعتی در غرب، مسئله حفظ و بسط منافع، آنها را واداشت تا به مناسبات قدرت ورود، ثروتمندترین آنها در رأس قوا، دانه ریزهای آنها به شکل سازمانیِ سمتهایی چون معاون، مشاور  یا مدیر کل و تتمه آنها نیز در دیگر سمت ها نفوذ کنند. به عبارت موجزتر، این بسط بی رویه منافع اقتصادی، -که تحت تاثیر بسط بی رویه پیشرفتهای تکنولوژیک و ابداعات روز افزون شکل میافت- بود که نفوذ طبقه صنعتی را در مناسبات قدرت گریپذیر کرده بود و چون تولید مشاغل متعدد در یک قوه که تا مدتها صرفا مجریه بود ولاغیر- تنها تا حدودی خاص امکان پذیر و در افکار عمومی، عاقلانه می نمود لذا مسئله تفکیک قوا و تولید دو قوه دیگر به صورتی کاملا باورمند، تئوریزه شد.

یکی دیگر از مظاهر توسعه تکنولوژیکی و تحولات ناشی از آن در غرب ظهور کارتل ها و کمپانی های عظیم با سرمایه های هنگفت است که به لحاظ جنبه حقوقی ثبیت شده ای که در متن قانونی و اقتصادی نظام سرمایه داری دارند عملا زندگی افراد جزء (افراد فعال در بخش های غیر کلان کمپانی ها و کارتل ها) و نیز اشخاص خارج از خود را شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند. در حقیقت و به عبارت شفاف تر کمپانی ها به عنوان اشخاص حقوقی بر افراد و اشخاص حقیقی به عنوان موجودات صاحبان حقیقی اراده و اختیار، مسلط اند. کمپانی ها در حقیقت موتور محرک و چرخِ اقتصاد در غرب اند و به دلیل نفوذ عمیقی که بر اقتصاد و معیشت مردم دارند در ت هم نفوذ بسیاری دارند. این مسئله دقیقاً همانی است که به فک شدگی اقتصاد در غرب معروف است. یعنی همه حوزه های توسعه چه در حوزه ی یا فرهنگی یا . بر مبنای اقتصاد و توسعه آن (توسعه ابزاری- تکنولوژیکیِ اقتصاد) استواراند. این همه تاثیرگذاری از جانب کمپانی ها در حوزه توسعه باعث شده تا آنها برزگترین منتفذان در حوزه ی به شمار روند که مجرای اصلی این نفوذ احزاب می باشند. در حقیقت کمپانی ها در غرب حامیان مالی و اصلی احزاب در غرب اند. این به معنای واقعی کلمه، تسلط اقصاد بر ت و کلیه ارکان زندگی اجتماعی و مظاهر آن را نشان می دهد که ناشی از تاثیرگذاری عمیق تکنولوژی بر چرخه اقصاد است.



*****منتظر اعلام رای و نظر شما همراهان و مخاطبان عیزیز هستیم*****


در کتب مرتبط با علوم ی آمده است: یکی از اصول و بنیانهای کلیدی لیبرالیسم، «اعتقاد به حقوق طبیعی» است. طبق این اعتقاد، حقوق طبیعی، حقوقی است که انسان از بدو تولد به خاطر انسان بودنش از آن برخوردار است و این حقوق،حقوقی است که نه تنها حکومت و فرد دیگری نمی تواند از انسان سلب کند بلکه خود انسان نیز نمی تواند آن را از خود به دیگری منتقل کند.

حال، چه این «نتوانستن» را به معنای «عدم توانایی بر انجام این انتقال» ، در نظر بگیریم چه به معنای اینکه انسان، «حق انتقال این حقوق» را ندارد باید این نکته مهم را در نظر بگیریم که این دیدگاه نسبت به حقوق انسانی دقیقا نقطه مقابل دیدگاه اسلام در باره انسان است. در اسلام البته حقوق طبیعی انسان ، محترم است و همگان مم به رعایت آن اند اما در شرایط حساس و ویژه لازم است انسان فداکاری و ایثار کند یعنی لازم است از حق و حقوق خود به نفع دیگران و جامعه یا اعتقاد خود بگذرد این دقیقا به معنای فدا کردن حقوق است .

به مفهوم روشن تر، در فلسفه ی- اجتماعی غرب، انسان بایستی از حقوق طبیعی و غیر طبیعی خود در هر شرایطی، تمام قد دفاع و حراست کند اما در فلسفه ی- اجتماعی اسلام واجب شرعی است که انسان همه حقوق خود را به نفع اهداف والا و مقدس به دیگران یا جامعه و یا حتی حکومت منتقل کند و خود را از آن حقوق، محروم سازد.


آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* در هر لحظه از حیات، بدان که شیطان در کمین است و آماده برای نفوذ در باطن تو.

* نماز اول وقت و همراه با اقامه حدود آن، ارزش معنوی دارد و اگر از اول وقت گذشت و حدودش رعایت نشد در عین حال که واجب هم باشد، ضلالت می آفریند چرا که در این حالت نماز، شخص را نفرین می کند.

* اول باید در انجام عبادات، عبد و تسلیم بود و سپس انتظار طی درجات باطنی را داشت و تسلیم به معنای در نظر داشتن ذل (خواری، عجز و حقارت) بنده و عز و کبریایی حق می باشد.

* در هر مرحله از سلوک باید از خودخواهی و انانیت و خودبزرگ بینی احراز کرد.

* باید در نماز خشوع و تضرع داشت چرا که این خشوع بهترین راه وصول به مقام خشوع نسبت به خداوند است. تلاش کن در تمام نماز این حالت حفظ شود و خشوع کیفیتش مانند تسلیم است.

* بکوش و از کیفیت نماز، مراقبت کن تا لذت مناجات به طور دائمی شامل حالت شود.

* کم کم باید تلاش شود تا خشوع در تمام حالات حیات با ما باشد و نیز در فکر و عقل ما تا در قلب و روح ما نیز وارد شود. دائما باید متذکر کمال خدا و عیوب و نقص های خود به خویشتن باشیم.

* نماز بدون طمأنینه قلبی اثر ندارد و راه کسب این مهم، کثرت ذکر است البته با آرامش، همراه با توجه و حضور قلب کافی.

* مداوم قرآن بخوان در هر فراغت، کم یا زیاد.

* در جمیع احوال و در همه مراحل کمال، سوء ظن کامل به خود و امید کامل به خدا داشته باش هیچگاه نفس را سر خود رها نکن چه بسا که اندک مسامحه ای انسان را مغلوب پلیدی ها کند.

* در هر مرحله تضرع و زاری به درگاه خدا جهت دست گیری او از ما فراموش نشود.

* بکوش تا از سر نشاط و فرح، عبادت کنی نه کسالت و اکراه.

* عبادت همراه با کسالت نزدیک است که بشر را به کلی از ذکر حق منصرف کند.

* هرچه از جوانی فاصله می گیری باید ریاضات نفس را افزایش دهی. چرا که هر چه مسن تر شوی اراده تو رو به ضعف می گذارد برای حفظ اراده خود و کنترل نفس، لازم است تا تدریجا بر شدت ریاضات، بیافزایی.

* اذکار نماز باید به قلب تفهیم شود چه فهمی که از سطوح بالای فهم است چه فهم در حد اینکه نماز شکر خداست و عبادت و اطاعت حق است.

* علامت تفهیم، نشاط هنگام ذکر و مرتفع شدن کسالت هنگام عبادت است.

* اگر حضور قلب در عبادت از میان رفت و قلب، غافل بود از شرایطی که در آن هست و اذکاری که بر زبان می راند، این عبادت تاثیر معنوی نخواهد داشت بلکه روز به روز بر ظلمت نفسانی ما افزون کند.

* دقت و تعمق در احوال اولیا و انبیا و ائمه برای بهبود وضعیت باطن، امری لازم است.

* امروز که جوانی و اراده مستحکم تری داری با نفس و شیطان وسوسه گر بجنگ و فریب او را مخور که وعده اصلاح در ایام پیری را می دهد؛ ایامی که اراده، تضعیف شده است.

* برای رسیدن به شفاعت شافعین باید رابطه را با ایشان حفظ کرد و در کیفیت اعمال و عبادات، خود را «حتی المقدور»،  به ایشان شبیه کرد.

* نمازهای نافله تتمیم کند نقص نمازهای واجب را.


سابقا خلاصه ای از کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» (اثر امام خمینی) خدمت شما محاطبان عزیز ارائه دادیم (#). امروز، قصد برآن است تا چکیده آن خلاصه را ارائه دهیم. چکیده ای که در 4 نکته اجمالا بیان گردیده و در واقع جنبه ای عملی (عملیاتی) دارد. بنابر این چکیده حاضر یک چکیده عملی است یعنی بخشهای عملی تر کتاب مذکور در ادامه آورده شده است. به عبارت دقیق تر راهکارهای عملی (عملی ترین و ملموس ترین راهکارهای ) امام ره  در کتاب یادشده عبارتند از:

1- کسب معرفه (نسبت به) الله بواسطه علوم عقلی و قلبی

2- کثرت ذکر الله با تضرع (ذکر الله: لا اله الا الله/ ذکر یونسیه/ یا حی یا قیوم/.)- (تضرع: حضور قلب/ طمأنینه/ خوار دانستن خود در محضر الله)

3- اظهار جزع و نیاز و عجز به در درگاه خدا نه به خلق (هر گاه نیاز و حاجت و مشکلی پیش آمد، اول به خدا مراجعه کنیم نه اینکه هر گاه از دیگران قطع امید کردیم، آخرین کس، خدا باشد)

4- دعا به نیت  اتصال  و ارتباط با خدا (فرا تر از رفع حاجات)


چکیده

این جمله زیاد تکرار شده است و ما نیز زید شنیده ایم که« امام در زمانی ظهور خواهد کرد که جامعه ماعاشورایی شود». این تعبیر بیانگر ویژگی های یک شخص و یک جامعه منتظر است. برداشت ها و تفکراتی ازاین دست که «ظلم بایستی فراگیر شود تا ظهور محقق شود» عینا با جمله بالا باطل گشته و در تقابل جدی قرار می گرد. چرا که اصل حادثه عاشورا و نهضت سید و سالار شهیدان بر قیام علیه ظلم و انحراف در دین که در دو عرصه فردی و اجتماعی نمود داشت استوار بود.

مقدمه

اما عاشورایی بودن یا عاشورایی شدن یعنی چه؟ در مسئله مهدویت توجه به این نکته که جامعه امام باید بیاید تا خود امام نیز بیاید بسیار حائز اهمیت است و این بدین معنی است که مهدی موعود جامعه ای می خواهد در خور ظهور مبارک خود یعنی همه افراد جهان از هر آیینی که هستند بایستی حداقل به این باور که «ریشه کن کردن ظلم و برقراری عدالت لازم است» معتقد شوند و آماده دست شستن از محاسبات و تعلقات مادی شوند. با ذکر این نکته که هر جامعه ای قائم به افراد آن و افراد آن نیز تحت هدایت و تاثیر مستقیم و غیر مستقیم حکمرانان خویش اند به اصل مطلب خویش می پردازیم.

مردم به آیین فرمانروایان خویش اند

عنوان فوق قول نبویِ رسول معظم اسلام ص است و نشانگر عمق تاثیرگذاری عرصه ی بر تفکرات، اندیشه ها و سبک زندگی فردی تک تک انسان هاست. بنابر این نمی توان از عرصه و تاثیرات اجتماعی- ی دین غافل ماند و برای آن نیز بر اساس دین بایستی برنامه ریزی درخوری داشت.



***ادامه شرح را در شمارگان آتی دنبال فرمایید***


آنچه در ادامه می آید بخشی از تلخیص ( خلاصه و ساده شده) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» اثر «سید مرتضی آوینی» می باشد:

* توسعه اقتصادی، مقوله ایست که ابعاد دیگر توسعه از قبیل توسعه فرهنگی و ی را تحت الشعاع قرار می دهد. در واقع توسعه اقتصادی ، فرهنگ و ت را تحت تاثیر قرار می دهد. به عبارت دقیق تر، توسعه فرهنگی و ی هر دو در خدمت توسعه اقتصادی اند. این وضعیت دقیقا به این معناست که تحول و توسعه در اقتصاد تعریف خاصی از ت و فرهنگ را می طلبد. فرهنگ در این معنا حنبه ابزاری دارد و این برخلاف آن نگاه ویژه دینی به فرهنگ است که آن را تعیین کننده وضعیت دیگر شئون حیات اجتماعی می داند. فرهنگ ابزاری، همان فرهنگی است که تمدن غرب برای پیشبرد اهداف اقتصادی از آن استفاده می کند. توضیح موشکافانه تر اینکه این نگاه به فرهنگ، در واقع نتیجه غلبه نگاه مادی گرایانه نسبت به مقوله فرهنگ است. نگاهی که فرهنگ را مقوله ای اصیل نمی داند، بر خلافبرداشت دینی که از میان کلیه شئون حیات اجتماعی، اصالت حقیقی را به فرهنگ می دهد.

* از مظاهر تغییر مناسبات اجتماعی تحت تاثیر توسعه، این است که توسعه اقتصادی به ویژه در حوزه سیبرنتیک و اتوماسیون معنای کار را تغییر داده است. در حقیقت با توسعه ی هرچه عمیق تر و گسترده تر، این دو مقوله (به عنوان دو شق از شقوق تکنولوژی)، کار عملی انسان کم تر و تدریجاً فراغت بشر، بیشتر می شود. چنین وضعیتی به معنای افزایش سرسام آور بزهکاری های اجتماعی است. فراغت مضاعفپهلو به بیکاری مفرط می زند. از طرفی کاربری برخی صاحبان مشاغل به کار مصنوعی و الکترونیکی مبدل می شود و از طرف دیگر بسیاری دیگر به دلیل جایگزین شدن تکنولوژی های جدید به جای کارعملی، به کلی شغل خود را از دست می دهند و این هر دو، حالاتی از حالات بیکارگی است که این بیکارگی که از دو جنبه رو به افزایش خواهد گذاشت موحبات تقویت قوه خیال بشر خواهد بود. (بیکاری بیشتر= قوه خیال قوی تر) و افزایش این قوه منجر به افزایش بزهکاری ها خواهد شد.

* در مباحق توسعه، اقتصاد باید زیربنای همه تحولات اجتماعی و فرهنگی باشد. نظام آموزشی تخصص محور ( نه تعهد محور) با هدف سیطره بر طبیعت و تصرف تام انسان در طبیعت، و تغییر سبگ مصرف و وضعیت متزل خانواده ها همه و همه حاکی از همین زیربنابودن اقتصاد دارد.* مبانی حقوقی غرب، جایگزینی برای اخلاق دینی شده است. مبانی که در ان با تاکید افراطی بر قانون همه مردم آزادند که هر گونه عملی انجام دهند و هر بهره ای از هر چیزی ببرند و تنها محدودیت آنها قانون است نه شریعت و اخلاق. برای چنین تمتع و آزد وسیع و افسارگسیخته ای، الحق که دموکراسی بهترین وسیله ی و اجتماعی است . وسیله ای که تا انسان را از تعهد نسبت به وجدان و دین جدا کرده و او را از نسبت به این جداسازی غافل نگاه دارد.

* امروزه کسی تردید ندارد که قطب اقتصادی و رگ حیات توسعه تمدن غربی، نظام بانکداری است اما متاسفانه این بانکداری خود ، به خودی خود، بلای خانمان سوزی است ودلیل اصلی این ادعا این است که امروزه در بانک ها خود پول، موضوع مبادله است نه وسیله برای مبادله . در حقیقت در بانک ها این خود پول است که مورد مبادله قرار می گیرد و این هیچ معنایی جز ربای تام و مطلق ندارد. نماد بارزاین نظام ربوی امروز، صرافی ها هستند که عملا تجارت پول انجام می دهند و فاجعه بزرگ تر اینکه این نظام عظیم می رود تا تحت لوای سازمان های جهانی علی الخصوص بانگ جهانی، تمامی مناسبات اقتصادی جهان را در برگیرد و این به معنای افزایش سرمایه سرمایه داران بدون زحمت و کار اضافه؛ از طریق چپاول اموال سایر مردم است.

* فرهنگ تمتع و مصرف افراطی در غرب تا به آنجا است که حتی معتبر ترین تقسیم بندی های تاریخی را نیز بر اساس ابزار تمتع می دانند: عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن. در واقع طبق این تقسیم بندی، انسان، حیوانی ابزار ساز تلقی شده. این بزرگترین ظلمی است که میتوان که به مقام و منزلت انسان روا داشت.

* در مبانی فکری غرب، انسان، ذاتا نوعی حیوان تلقی شده است (انسان= حیوان ناطق) حال آنکه در نگاه دینی، انسان تا آن اندازه می توان کمال یابد که از حیوانیت خود فراتر رود و حتی از مقام فرشتگان نیز عبور کند. آیا چنین ظرفیتی در انسان، علامت حیوانیت اوست، وقتی حیوان از همین حدی که خلق شده امکان فراتر رفتن ندارد؟

* در نگاه دین، کار یدی نوعی تفریح ، بلکه بالاتربن درجه آن است، اما در نگاه غربی، کار یدی نوعی مزاحم است که حتی المقدور باید از حجم آن کاسته شود.

* فرهنگ غربی= فرهنگ تمتع و مصرف/ فرهنگ دینی= فرهنگ اعتلای روح


آنچه در ادامه می آید ، کلیدی ترین نکات سه کتاب «درباره علم»، «درباره غرب» و «ما و راه دشوار تجدد»اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود تلخیص گردیده اند:

«درباره علم»

* انتقال تکنولوژی بدون تعیین نسبتی دقیق میان فرهنگ بومی با آن، نه تنها هیچ پیشرفتی حاصل نمی کند بلکه موجب بعضی گسیختگی ها و پریشانی های ی، اجتماعی و اقتصادی خواهد شد. 

* جامعه مقصد، باید مهیای اخذ تکنولوژی باشد در غیر اینصورت جامعه ای که پس از اخذ تکنولوژی بوجود خواهد آمد، جامعه ای، بی بنیاد و پا در هوا خواهد بود.

* تکنولوژی موجودیتی بی جان نیست که ما آن را به آسانی در هر مسیری که اراده کنیم، به مصرف برسانیم.

* امروزه به کارمندان اداری ، دانشمندان ، اساتید و . در اصطلاح ، «نیرو» میگویند.  این نتیجه نگاهی مطلقاً ابزاری به انسان است، که در آن، انسان ، به مثابه یک تکنولوژی فرض میشود و این همه، به خاطر نگرش و برداشتی تک بعدی نسبت به ساحت وجودی انسان است. نگرشی که بر خلاف نگاه دینی، تنها بر بعد مادی وجود بشر، تکیه و تمرکز دارد و چه ظلمی بالاتر از این، به انسان و انسانیت ؟

* علت نگاه تکنیکی و ابزاری به پدیده ها در عصر جدید آن است که بشر می پندارد که همه چیز با هر کیفیتی که مورد پسند اوست بایستی در اختیار و تملک و تصرف او باشد، و این تصرف، جز با پدید آمدن نگاه تکنیکی به موجودات میسر نبود. بشر با دید تکنیکی در واقع استیلا و تسلط مورد نظر خود را بر موجودات، محرز و مستحکم می کند. (یا حد اقل تلقی چنین تسلطی، تنها از طریق چنین نگاهی، برای او میسر است).

* ت جدید با عالم جدید (بعد از قرون وسطی) ارتباط دارد. عالم جدید تماماً بر اساس تفکر تکنیکی و نگاه ابزاری قوام یافته است.

* ریشه فلسفی تروریسم، عصیان تکنولوژی و روش های تکنیکی و فنی و میل اینها به ویرانگری در عصر جدید است. به همین دلیل، ما هم عمل گروه های افراطی و هم لشگرکشی های آمریکا برای سرکوب آن ، هر دو را از جنس تروریسم  می دانیم چرا که ریشه هر دو یکی است. این ریشه و منشأ، همانا تسلط تکنولوژی و تکنیک ها بر انسانی است که قرار بود زمانی با استفاده از این تکنولوژی ها و روش (تکنیک) ها امور فردی و اجتماعی خود را سامان دهد. قرار بود انسان بر تکنولوژی فرمان براند اما امروز تکنولوژی بر آدمی مسلط و حاکم است و امیال و آمال او را تنظیم می کند.

* زمانه، زمانه ایست که علم و آگاهی و دانش، بواسطه تکنولوژی (که خود زمانی، یکی از ثمرات علم و دانش بود) مهم دانسته می شود نه به خاطر خودش و این اجحافیست در حق آگاهی و علم و دانش بشری. علم و دانشی که در نگاه دینی باید منجر به خشوع در مقابل عظمت پرورگار عالم بشود، امروز، هم خودش در برابر تکنولوژی، خوار و خفیف شده است و هم حاملش(انسان) را به چنین ذلتی کشانده است.

«درباره غرب»

* در غرب، نظامی پدید آمده است که در آنجا هر کس به قدرت می رسد، ت استیلا (بیشترین تسلط ممکن، بر همه چیز، اعم از انسان، حیوان، اشیاء و کلیه شئون حیات انسان، اشیاء و حیوان) را در پیش می گیرد. این وضعیت غرب،  وضعیتی سیستماتیک است. به عبارت شفاف تر، سیستم غرب، سیستم استیلاست.

* غرب، یک مکان جغرافیایی نیست. غرب یک بینش، یک عالم و یک نسبت است. این نسبت، نسبت غلبه و تسلط و تملک و دائر مداری بشر نسبت به همه چیز است حتی خدا. با این نگرش نسبت به غرب، غرب در همه مختصات جغرافیایی دیگر اعم از شرق و . یافت می شود.

* عقل به صورتی که در تاریخ جدید غرب ظهور یافته است، حقیقت موجودات را که عین زندگی و نشاط و سیلان و صیرورت است نمی شناسد بلکه صورت مرده و بی جان اشیاء را درمیابد.

* ما برای تشخیص و تعیین نسبت خود با تمدن غرب و فرهنگ غربی باید به اتَمِّ وجه، به غرب شناسی (شناخت غرب) بپردازیم. ما نباید غرب را بشناسیم که صرفاً بر علممان افزوده شود، بلکه غرب را باید بشناسیم تا تکلیف خودمان روشن شود. شناخت غرب یک تفنن یا یک فضیلت نیست، بلکه یک ضرورت است.

* تفکری که ترقی امروز غرب را، در ادامه و از مراحل تکامل و ترقی تاریخ بشریت می پندارد، قطعا به تقلید و اقتباس از آن روی خواهد آورد، تا در ادامه مسیر تحول، به پیشرفتی مانند پیشرفت غرب دست یابد چرا که می پندارد پیشرفت امروز غرب یک اتفاق حتمی است که لوازم آن اگر الگوی سایر مردمان جهان قرار گیرد، قطعا به پیشرفت از نوع غربی آن، منتهی خواهد شد. حال آنکه نمی دانند، غرب کلیتی است تاریخی و جدا از کل روند پیشرفت در تاریخ بشر و بستر فکری . فرهنگی خاص خود را دارد که در طول تاریخ بشر، به این شدت، سابقه نداشته است.

«ما و راه دشوار تجدد»

* مدرنیته، با خود، سرعت، و خطرهای ملازم با سرعت را به ارمغان آورده است.

* اکنون در سراسر  جهان اسلام،  شهر بزرگی را نمی شناسیم که مسجد نداشته باشد. نکته ای هست این است که این مسجدها متعلق به نمازگزاران  است و با بقیه شهر سر و کار ندارد، یعنی قانونی که بر زندگی همه مردم از جمله نمازگزاران حاکم است از مسجد صادر نمی شود، بلکه مسجد در حاشیه شهر قرار دارد و این وضعیت، وضعیتی است که مدرنیته و فرهنگ نهفته در آن بر جهان اسلام، تحمیل کرده است. از همین روی، شهرهای عالم اسلام، هیچ کدام، به واقع، دینی نیستند. شاید در آنها، دینداران بسیاری زندگی می کنند و بسیاری از احکام دین رعایت می شود، اما دین، آنطور که باید و شاید در مناسبات اجتماعی و ی شهرهای مذکور وارد نشده است فلذا دینی نیستند حتی مکه و مدینه که پر رونق ترین قطب زیارتگاهی جهان اسلام به شمار می روند.

* فهم فلسفه جدید غربی، کلید فهم تمدن غربی است. اصلا مدرنیته، تحقق و جلوه فلسفه و عقل جدید (غربی) است .

* انقلاب اسلامی نمی خواهد مسائل و مشکلات جهان حل شود بلکه می خواهد به رفع آن مسائل بپردازد. رفع مسائل مذکور نیازمند تعریفی جدید از انسان و انسانیت است. به عبارت دقیق تر، ارائه تعریف جدید از انسان، منجر به رفع مسائل عصر جدید و رفع این مسائل، منجر به پیدایش نظمی نوین در جهان می شود و انقلاب اسلامی تنها انقلاب و پدیده ایست که همزمان این دو مسئله را دنبال می کند. یعنی ارائه تعریف جدیدی از انسان بر اساس نگرش دینی و نیز، ترسیم افقِ ایجاد نظمی نوین در جهان. بنابراین انقلاب اسلامی هم به لحاظ ماهیتی که دارد و هم به لحاظ هدفی که دنبال می کند، مسیری جز رفع (نه حل) مسائل جهان، پیش روی خود ندارد. چرا که اگر به دنبال حل مسائل یادشده، باشد در واقع خود را درگیر بازی در زمین طراحی شده موجود، کرده است و این، دقیقا خلاف جهت و راستای  ماهیت (تعریف جدید از انسان) و هدف آن (ایجاد نظم نوین) خواهد بود.

* برای ورود در حیطه گفت و شنود با غرب باید باطن آن را شناخت، و این باطن را حجاب های بسیار و پندارهای تبلیغاتی رنگارنگ پوشانده است. در ابتدای راه شناخت، باید این حجاب ها را برداشت تا کم کم غرب چنان که هست پیدا و آشکار شود. 


توسعه چپاولگرانه غرب

از جمله مواردی که اندیشمندان گوناگون بر سر آن توافق نظر دارند این است توسعه یافتگی امروز جهان غرب، بدون برنامه ریزی شکل گرفته و نتیجه یک حرکت تحولی تاریخی خطی بوده است اما توسعه یافتگی در جوامع جهان سوم و کشورهای غیر توسعه یافته با برنامه ریزی دنبال می شود.

با توجه به نکته فوق این مسئله حائز اهمیت است که اگر که در غرب برنامه ریزی ای نیز بوده است موانع جدی بر سر راه خود نداشته است چرا که چپاول بی حد وحصر دستگاه استعماری غرب (که امروز به سبک مدرن ادامه دارد) نسبت به منابع معدنی و مالی کشور های ضعیف، و ثروتی که از این طریق عاید ممالک غربی شده است امکان توسعه سریعتر را به این دسته از کشورها داده است در حالی که در این میان، این ثروت کشورهای دیگر بوده است که در معرض چپاول قرار گرفته و امروز آن ها را حتی در تامین مواد اولیه اقتصادی خود با چالش جدی مواجه کرده است.

و این همه، در واقع، در بابِ فن شناسی توسعه به سبک غربی، قابل طرح است. سبک توسعه غربی، در قید و بند هیچ تعهد اخلاقی نبوده و اصلاً و اساساً مبتنی بر چپاولگری ملت ها است و با آن شروع شده و نمو یافته است. چپاولگری که ثروت بادآورده و هنگفتی را نصیب غرب نمود و باعث شد تا در مراحل اولیه صنعتی شدن و بروز تعت طبقاتی، با اصلاح توزیع مجدد ثروت شکاف ها و تعت طبقاتی فروکش کند. هرچند این تعت هیچ گاه کاملاً محو نشد اما در هر صورت رفع گردید و از زمان صنعتی شدن کشورهای اروپایی تا کنون تعارض جدی در این زمینه  ظهور نیافته است. بی شک اگر منابع مالی ناشی از استعمارگری و چپاولگری غرب نبود، این شکاف ها یا هیچ گاه تعدیل نمی گردد یا دست کم تا عصر حاضر هنوز تعت جدی ،خونین و مخل نظام ی را در غرب شاهد بودیم چرا که اصلاح توزیع ثروت در غرب هیچگاه تا این اندازه موفقیت آمیز صورت نمیگرفت.

مسئله دیگر اینکه این چپاول ها هرچند بواسطه دولت ها صورت گرفته اند اگر مغز فنی و ایده ها تکنولوژیک طبقه متوسط شهری نبود به هیچ وجه زمامداران غربی ِ عصر دُوَلِ مطلقه (دوره گذار از فئودالیته به سرمایه داری) امکان چپاول ملت ها را دست کم به آن شکلی که صورت گرفته و همه می دانند، نمیافتند.

فی الجمله، طبقه ای که در توسعه اقتصادی غرب، نقش موتور محرکه را بازی کرد همین طبقه متوسط بود اما در کشورهای ضعیف امروزی بدلیل بروز ناهنجاری های اجتماعی ناشی از اجرای ت های اقتصادی غرب و همینطور به دلیل نبود زیرساخت ها و منابع مالی کم و عدم حضور طبقه متوسط واقعی، این پروسه توسعه گرایانه، توسط دولت انجام می شود و این سبک از اجرا و تحقق توسعه، به شدت تحکّمی خواهد بود و قدرت خلاقیت را از جامعه می گیرد. جدا از همه این مسائل، از آنجا که عمدتاً طبقه حاکمه در جهان سوم از وابستگان مالی، فکری یا فرهنگی دستگاه استعماری غرب اند در نهایت این پروسه نیز به چپاول ملت ها به طریقی دیگر می انجامد.


*****منتظر اعلام رای و نظر شما همراهان و مخاطبان عزیز هستیم*****

 



همه ائمه ما و همه معصومین و انبیاء به نوعی در مبارزه بوده اند. حتی آن دسته از معصومینی که در برداشتی ظاهری، گمان مبارزه ی و اجتماعی از عمل و سیره آنها نمی شود هم در مبارزه بوده اند. در سیره برخی معصومین که با چشم ظاهری نیز مبارزه دیده می شود، مانند پیامبری چون سلیمان، یوسف، نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگواری چون علی بن ابیطالب، حسن بن علی و برادر بزرگوارشان اباعبدالله الحسین. اما آیا تاکنون با خود اندیشه کرده اید که چرا ائمه بزرگواری چون امام سجاد و امام باقر و اماو صادق چون اسلاف بزرگوارشان مورد ستم حکومت وقت بودند تا اینکه سرانجام کار به شهادت آنها کشید؟ امام خمینی ره یک جواب روشن در این باره دارند و آن این است که این برداشت غلط ماست که بر اساس آن می پنداریم ائمه نامبرده مبارزه ای نداشته اند یا اگر داشته اند ی نبوده است. بلکه برعکس به شهادت رساندن آنها توسط ظالمان عصر خود گواه متقنی است بر مبارزه آن هم از جنس ی آن از جانب ائمه فوق الذکر. چرا حکومت ها حاضر می شدند به قیمت زیر سوال رفتن اعتبارشان، بر ائمه ما فشار وارد کنندو نهایتاً ایشان را به شهادت برسانند؟ جواب روشن است: ائمه ما با تمام وجود اهل مبارزه با ظلم بودند چون اسلام زیر بارِ ظلم رفتن را گناهی عظیم می داند واگر تفاوتی در شیوه مبارزه ائمه ما یافت می شود به هماهنگی عمل امامان ما بلکه همه معصومین با مقتضیات عصر ودوره خودشان بر می گردد. از همه این موارد و مسائل، امام خمینی یک نتیجه شفاف و متقن می گیرد و آن اینکه : «کمال دین در مبارزه و جهاد است»



آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* قبولی سایر عبادات در قبولی نماز است اگر نماز قبول نشود سایر عبادات هیچ اند هرچند با کیفیت به جا آورده شده باشند.

* عمده مانع حضور قلب، فرّار بودن قوه خیال است و راه درمان این مسئله این است که انسان تلاش کند تا خیال خود را در عمل حبس کند یعنی در نماز هر زمان که متوجه شد که خیال او از چنگش گریخته سعی کند تا همان لحظه آن (خیال) را متوجه سکنات و اذکار و مفاهیم نماز کند. این کار ابتدا سخت است ولی نباید نا امید شد. در اوایل امر ممکن است هرچه تلاش کنیم که خیال را مهار کنیم، نشود و دائما فرار کند، اما رفته رفته و تدرجاً در عبادات آتی، هرزه گردی خیال در نماز، درمان می شود که این درمان مستم صبر از جانب نماز گزار است. در هر حال سختی این کار در ابتدای امر، نباید ما را از ادامه تلاش مأیوس کند.

* لازمه سلوک، انقطاع امید از خود و توجه مطلق به الطاف و عنایات حضرت حق و طلب دستگیری و کمک از او (همراه با تضرع به درگاه او با جدیت تمام) است.

* 70 بار در روز آمرزش بطلب از حضرت حق (تکرار ذکر استغفار).

* یکی از برکات صدقات، کم شدن حب و علاقه ما به دنیاست. در هر موردی (از ثروت، قدرت، علم و.)اگر صدقه بدهیم از حب ما نسبت به دنیا کم خواهد چون اینها همه مظاهر دنیایی اند.

* برای تطهیر باطن لازم است تطهیر ظاهر و تطهیر ظاهر حاصل نشود جز به گردن نهادن به احکام الهی.

* تطهیر اساسی باطن، جز به قطع تعلق از ماسوی الله محقق نگردد که راه آن، تفکر در احوال معنوی و باطنی انبیاء و اولیای کامل و مقامات ایشان است.

* آب، کلید تقرب است و هنگام وضو متوجه آن شو و به طهارت آن توجه کن که بواسطه آن، حضرت حق بساط رحمت خویش، گسترد.

* سالک 4 دستور کلی را باید در نظر داشته باشد. الف) معامله صحیح با قوای داخلیه و اعضای خود (رعایت احکام الهی). ب) معامله صحیح با خلق (آن سان که در شأن هر گروه از خلق است). ج) معامله صحیح با خدا به طور خالص و بی غل و غش و ناخالصی. د) پاکیزه کردن دل به وضو (دائم الوضو بودن، صو گرفتن همراه خشوع و حضور قلب)

* در وقت وضو باید متوجه این مسئله باشی که در محضر حضرت حق باید باشی.

* در هنگام غسل نیز هرآنچه در زمان وضو در نظر می آوری در نظر آور.

* چون باطن متاثر از ظاهر است انسان باید تمامی ابزار و مظاهری را که او را از حق غافل و در روح اثر دارد ترک گوید و این طور فکر نشود که مثلا فریب شیطان همواره در پس لباس زیبا نهفته است بلکه ممکن است مثلا لباس مندرس هم وسیله فریب انسان شود.

*حب دنیا و حب نفس را باید  با تضرع و زاری و مناجات از دل بیرون کرد و نیز با تفکر در مبدا و معاد.

* معنای حقیقی لا اله الا الله که در اذان نیز آمده است ، «لا مؤثر فی الوجود الا الله» است. نمازگزار بایستی به این معنی از ذکر تهلیل، اعتقاد داشته باشد و نیز معتقد باشد به فقر و وابستگی ذاتی همه کائنات به خدا و باید تلاش نمود تا همه این معتقدات را از حد اعتقاد عقلی یا لقلقه زبانی، عبور داده و به قلب رساند (به اعتقاد قلبی مبدل نمود). نفوذ دادن دو فقره فوق به قلب از لطایف عرفانی است و این مسئله حادث نشود جز با مجاهدت و خلوت با خدا و مطالبه از او و معاشقه با او در این خلوت ها

* رسوا مکن احدی را چنانکه حق را رسوا نفرموده و به عیب خود مشغول و متوجه باش تا درِ اصلاح نفس به روی تو گشاده گردد که مادامی که نسبت به گناهان خود فراموش کار باشی رستگاری برای تو هرگز حاصل نشود.

* دربحث عبادات 3 معرفت را باید به قلب باوراند: 1- ما از عالم اعلی به عالم سفلی (زمین) فرستاده شده ایم و این ارسال به جهت سلوک اختیاری است تا هرکس که علاقه مند بود خود را مجدد به اصل خود بازرساند. و این علاقه مندی، همان علاقه مندی خدا در مورد انسان است.2- قوای ظاهری و باطنی، همگی سجده گاه جنود رحمانیه است و نباید این مسجد به تصرف ابلیس، پلید و آلوده گردد. 3- حفظ قوای قلبیه و غیبی سالک، که محل آن در روح و نفس است، از پلیدی ها، سخت تر از حفظ قوای ظاهری است و اگر این قوا آلوده شد کل حیطه وجود درگیر آلودگی خواهد شد (مانند نجس شدن ظرف آبی، بزرگ از قطره خونی، اندک).


طبق نظر امام راحل، مبارزه و جهاد اسلامی اصول ثابت و مشخصی دارد که رعایت همه آنها لارم و واجب شرعی محسوب می گردند و بدون آنها در حقیقت مبارزه محقق نشده است. در ادامه به مهمترین آنها ( برگرفته از کتاب اسلام نابِ امام خمینی) اشاره می کنیم:

1- هیچ گاه نباید از عده کم ترسید. ارزیابی مبارزه بر اساس این عقیده که عده کم منجر به شکست می شود، ارزیابی باطل و بی اساسی است چرا این ارزیابی بر خلاف نص صریح قرآن است.
2- مبارزه باید ابعادی جهانی داشته باشد. از ابتدای برنامه ریزی و مبادرت به جهاد، باید جهانی اندیشبد و اهداف و افقی جهانی پیش روی مبارزه ترسیم کرد چرا که فرهنگ الهی اختصاص به قوم و طایفه خاص ندارد فلذا انحصار نست.
3- در حین مبارزه باید به اصل جانشین پروری توجه داشت، باید تجارب مبارزاتی با سایرین منتقل شود.
4- مبارزه در اسلام بر این اصل استوار است که حق، گرفتنی است و اینکه ما با عدوان سازش کنیم یا منتظر کسی بمانید، حق ما هیچ گاه اعاده نمی شود. اعاده حقوق مسلمین تنها بر پایه مبارزه و جهاد ممکن خواهد شد.

«بزرگ‌ترین معروفها در درجه‌ی اوّل عبارت است از ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی؛ این امر به معروف است.» [رهبر انقلاب:1 فروردین 94]

براستی تا کنون اندیشه کرده اید که چرا از نظر رهبر انقلاب بالاترین معروف، حفظ نظام اسلامی است؟ این سوال (شبهه) برای شما پیش نمیاید که آیا این سخن در توجیه زورمداری و قدرت مداری ی نیست؟

وقتی به این سخن امام راحل که می فرمایند: «حفظ اسلام در راس تماو واجبات است»-کتاب اسلام ناب- توجه کنیم، اوضاع فکری ما یحتمل بحرانی تر خواهد شد.

حفظ اسلام؟ یا حفظحکومت اسلامی؟ بالاخره کدام صحیح است؟ آیا جز این است که حکومت اسلامی باید در خدمت اسلام باشد؟ پس چرا از نظر رهبر انقلاب، حفظ آن بالاترین معروف است؟ 

برای فهم دقیق مطلب و بازگشایی گره شبهه مطروحه کافیست به اشارات قاطع و متقن امام خمینی در کتاب ولایت فقیه نگاهی بیاندازیم

«ما خلیفه (حاکم) می خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد. در همه کشورهای دنیا اینطور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تامین نمی کند. . به همین جهت اسلام همانطور که جعل قانون کرده، قوه مجریه هم قرار داده است.  ولی امر، متصدی قوه مجریه قوانین هم هست. . در زمان رسول اکرم اینطور نبود که قانون را فقط بیان و ابلاغ کنند بلکه آن را اجرا می کردند. اینجاست که تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم می آید . اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ، جزئی از ولایت است. چنانکه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است». سپس امام خمینی در ادامه و خطاب به مخاطبان صراحتا می فرمایند: «. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمه اعتقاد به ولایت است»

اشارات فوق از امام خمینی ثابت می کند بدون وجود حکومت اسلامی، اساساً اجرای محتوا و قانونی به نام اسلام، ممکن نخواهد بود. بنابراین وجود حکومت اسلامی لازمه تحقق احکام اسلام است. پر واضح است که بر اساس چنین اعتقادی استمرار اجرای احکام نیز مستم حفظ و بقای حکومت اسلامی است. به عبارت شفاف تر، حفظ حکومت اسلامی با حفظ اسلام برابری می کند. بنابرین منافاتی ما بین سخنان دو ولی فقیه نیست و این یک اصل عقلانی است که اجرای هر مشرب فکری نیازمند وجود و حفظ حکومتی از جنس همان فکر و اندیشه است.  


امام خمینی می فرمایند: «. پس ما گله ای نداریم که چون قیام کردیم برای اقامه عدل، برای حکومت عدل، برای حکومت اسلامی، سیلی بخوریم ما باید زیادتر سیلی بخوریم آن وقت وقت یک نحو بود حالا نحو دیگری بوده اما در اینکه تاوان را باید پس بدهیم مثل هم است. ابراهیم خلیل الله تاوان را پس داد، موسی کلیم الله داد و رسول خدا (هم) داد و امیرالمومنین آن همه شدت کشید و ائمه ما آن قدر سختی کشیدند برایا ینکه آنها همه در نظر داشتند که حکومت عدل ایجاد کنند. اگر فقط حضرت ابراهیم می امد دعا می کرد و ذکر می کرد این دیگر تو آتشش نمی انداختند اگر حضرت رسول سلام الله علیه فقط آن وقت که در مکه بود فقط دعا می خواند، بیش از این نبود اما او با این چیزهایی که پیش آنها شریف بود . مبارزه می کرد ازا ین جهت باهاش مخالفت می کردند . [حال] اگر مسلمان ها هم بنشینند دست دراز کنند طرف خدا ، خدایا! رحمت کن کی را، لعنت کن کی را و چی را، هیچ کس کارشان ندارد اما این خلاف سیره انبیاء است. همه سیلی خوردند ما هم داریم سیلی می خوریم.»-کتاب اسلام ناب-

فقره نسبتا طولانی فوق آورده شد تا این نتیجه را از آن بگیریم که: اذیت شدن و آزار دیدن از مومات، بل واجبات مبارزه در راه حق است کسی که مبارزه بر علیه باطل را بدون اذیت شدن، می خواهد باید بداند که اها مبارزه نیست و راه رسم مبارزه را نمی داند و اگر بداند و به آن عمل نکند به واقع، دیندار حقیقی نیست.


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «فلسفه در دام ایدئولوژی» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد توسط صاحب وبلاگ مشهود تلخیص گردیده است:

* نفسانیت در اصطلاح علوم غربی، وضع بشری است که خود را مستقل می انگارد و به چیزی متعالی تر از بشر اعتقاد ندارد و اگر قائل باشد،آن چیز را در امور بشری دخیل و موثر نمی داند.

* عقل غربی از مدد عالم غیب، محروم است. و چینین عقلی قوای بشر را رام نمی سازد و به این جهت، بشر دیگر با نفس، جهادنمی کند بلکه همه قوای دیگر آدمی متحد می شود تا سلطنت او، بر زمین و آسمان، محقق و مسلم شود. به این ترتیب بشری ظلهر می شود که مرکب از عقل و انفعالات نفس است و این هر دو را، «روش»، اداره می کند و راه می برد. همه چیز در عالم غربی، تابع روش است و از خود استقلال ماهوی و ذاتی ندارد و از این حیث میان علم و ت و آزادی، فرقی نیست. به عبارت دقیق تر، در غرب، حتی آزادی هم مقید به محدودیتی به نام «روش» است و دارای اصالت و استقلال ذاتی نیست.

* نفسانیت در واقع، عین وجود بشری است که هرچند ممکن است وجود خدا ار اثبات کند، اما خود را نیازمند او نمی داند. تمام فلسفه های غرب، نفسانیت محض است.

* در نفسانیت غرب، بشر غربی در سیری که دارد مبدا و منتها، خودِ اوست. او به عهده گرفته است که زمین و زمان را درنوردد و نقش خود را بر همه چیز بگذارد. به ویژه در این مورد است که نفسانیت به صورت عقل ظاهر می شود تا ثابت کند که بشر، سلطان روی زمبن است و غایتی بیرون از خود ندارد. حال آنکه در ادبیات دینی، خدا همان غایت حقیقی ِ مطلقی است که انسان باید به عنوان واقعیتی، خارج از خود، به شناختِ آن، دست یابد.

* دکارت و سایر فلاسفه غربی که از علم الهی جز بیان دلایل وجود خدا به چیز دیگری نپرداخته اند، وجود خدا را برای تضمین قوام فلسفه خود، اثبات می کنند. لازمه نفسانیت غربی، نیز این است که همه چیز و حتی مقدسات و عالم قدس تابع علم و قدرت بشر باشد. این مطلب، کلید فهم غربِ امروز است.

* باید مراقب بود تا در جدال با غرب، به ورطه نفی کامل و انکار ذاتی و ماهوی غرب گرفتار نشویم . چرا که غرب ماهیتی دارد، قابل شناخت و هرکس این ماهیت را انکار می کند عمق آراء و افکار فلسفی غرب را که بر پایه آن، این تمدن غربی، بنیان نهاده شده است، درک نخواهد کرد .

* انکار ماهیت غرب موجب می شود که باطن و مبنای غرب را نشناسیم و جدال های عارضی درون غرب مثل جدال مارکسیسم و لیبرالیسم را جدی بگیریم و به اشتباهاً به طرفداری از یکی از این دو بشتابیم غافل از اینکه مبدا و هدف هر دو تفکر مذکور، در واقع، یکی و یکسان است.

* انکار ماهیت غرب، منجر به غفلت از این مسئله مهم می شود که بسیاری از گرفتاری های به اصطلاح ی، فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی تمام عالم کنونی، از غرب آمده است و این سایه و سیطره غرب است که موجب پریشانهای ملل دیگر شده است.

* انکار ماهیت غرب منجر به دفاع از وضع ظالمانه موجود می شود. با این انکار این برداشت پیش می آید که کانه، غرب خوب است اما استعمارگران آن را بد کرده اند، کسانی که چنین برداشتی را القاء می کنند ظاهری به اسم «استعمارگری» را نفی می کنند اما باطن آن را که خود «غرب» است انکار می کنند. این درست به معنای باقی گاه داشتن ریشه فاسد، و چیدن میوه های خراب است.

* انکار ماهیت غرب منجر به تولید این معنا می شود که دین اسلام صرفا مجموعه ای از مسلمانان است. و هرگاه سخن از تقابل اسلام و کفر می شود در نظر اینان، صرفا عده ای مسلمان در برابر عده ای کافر صف کشیده و در جدال اند. اینا در حقیقت، متوجه معنای حقیقی دین، اسلام و کفر نیستند و تنها به ظواهر اکتفا می کنند. به عقیده ایشان اسلام حتی اگر ذاتی مستقل از مسلمانان نیز داشته باشد فی ذاته تقابل و تضادی با کفر ندارد ، بلکه همه تعارض آن مرتبط است به جدال جمعیت مسلمین با جمعیت کفار.


آنچه در ادامه خواهید خواند، ادامه مطلبِ عنوان فوق می باشد که بخشی از آن، در شماره یکمِ (1) آن، آورده و ملاحظه شد:

الاعمال بالنیات

جمله فوق نیز حدیثی از معصوم است و کم وبیش آن را شنیده اید . تطهیر ساحت فکری افراد باعث ایجاد انگیزه ، هدف و نیت صحیح و سالم در زندگی کلیه و اعمال افراد یک جامعه می شود. بدون نیت سالم ساختن یک جامعه سالم محال است و این همه نیز اهمیت ساحت فردی و دین و اهمیتی که دین به عرصه شخصی و خصوصی زندگی افراد می دهد را مبرهن می سازد.

اسلام، جامع ترین دین

اگر به این مسئله باور داشته باشیم که اسلام دین برتر است و از همین منظر، جامع ترین دین محسوب میشود، پس باید قدبل داشته باشیم که هیچ یک از ساحات و ابعاد فردی و اجتماعی نباید خلاف جهت دین باشد و باید دانست که تنها اسلام است که در همه جهات فرهنگی، اجتماعی، ی و اقتصادی و. برنامه ریزی دارد اگر این مطلب را به دو عنوان قبل که در آن اهمیت بعد فردی و اجتماعی در دین بیان، پیوند بزنیم باردیگر به این باور معتقد خواهیم شد که برای تحقق یک جامعه عاشورایی،هم بعد فردی زندگی انسان و هم بعد اجتماعی آن بایستی اصلاح و دگرگون شود.

چرایی وم همه جانبه بودن تحول جامعه در راستای تحقق جامعه عاشورایی

قبلا هم به این مهم پاسخ داده شد و آن این است که قیام مهدی عج الله نیز همه بعدی است. نه تنها اصلاح روش زندگی افراد در حوزه شخصی (ازجمله اهمیت دادن به واجبات دین و دوری از تجملات و رسومات دست و پاگیر و .) بلکه اصلاح آن در بعد اجتماعی اعم اقتصادی، ی، فرهنگی، و. مدنظر نهضت مهدی و پس از ظهور است اما حداقل ِآنها بایستی قبل از ظهور (در راستای زمینه سازی جهت گسترش عالمگیر آنها) محقق شود.



***ادامه شرح را در شمارگان آتی دنبال فرمایید***


تحلیل عقیدتی توسعه و تکنولوژی

امروزه کسی تردید ندارد که تکنولوژی های امروزین و نیز برنامه های توسعه محوارنه ی برنامه ریزی شده، ریشه در وقوع انقلاب صنعتی انگلستان دارد. این انقلاب در بستر اومانیسم به وقوع پیوسته یا به عبارت بهتر، این انقلاب در زمانی که اومانیسم بر همه شئون زندگی فردی و اجتماعی در غرب سایه افکنده بود و تا کنون نیز ادامه دارد، به وقوع پیوست. اومانیسمی که محوری ترین شعار آن، انسان گرایی است و خدا را از ساحت نیات و انگیزهای انسانی به کناری می زند.

در اومانیسم، انسان نه به منشأ خلقتی به نام «خدا» نظر دارد و نه به مقصدِ راهی به نام «معاد» توجهی. در این آیین، انسان از دو سو، ارتباطش با ملکوت منقطع می گردد. در کلامی واضح تر، اومانیسم، مکتبی است مبتنی بر نفس اماره که مطابق آموزه های آن، انسان می تواند هر خواسته ای که می خواهد، داشته باشد و آن را به گونه که می خواهد پیگیری و برآورده  کند. حال اگر ازاین منظر، به مقوله «توسعه و تکنولوژی» نظر بیافکنیم، آن را ناقل فرهنگی شیطانی خواهیم دانست.

طبق دیدگاه فوق، کشور و تمدنی که بخواهد با تکنولوژی زدگی به پیشرفت و اعتلای اقتصادی خود دامن بزند (چه این تکنولوژی باعث توسعه آن کشور بشود چه نشود)، لاجرم فرهنگ غرب را در فرهنگ خود نفوذ داده و استقلال فرهنگی خود را از دست خواهد داد. به جهت فهم هرچه دقیق تر و کامل تر مطالب پیش گفته ، لازم است به این نکته توجه شود که یکی از اصلی ترین انگیز های انقلاب صنعتی، به مثابه پدیده ای ریشه دار در فرهنگ اومانیستی ، کسب سود است. انگیزه ای که محوری ترین هدف اقتصادی، اجتماعی و حتی ی را در غرب شکل می دهد. کسب سود به عنوان هدف کلیدی و نهایی در زندگی، از القائات نفس اماره است و این مسئله ای نیست که (حداقل از منظر اعتقاد دینی) قابل انکار باشد. آیا سوق یافتن بنیان های فرهنگی یک جامعه به سمت القائات و مومت نفس اماره (بخشی از وجود انسان که به آسانی مورد دسترسی و نفوذ شیطان قرار می گیرد)، نمی تواند خانمان سوز و ویران گر باشد؟


سیره نبی اکرم گواهی می دهد که ایشان هیچ گاه از مبارزه در راه هدفی که داشت خسته نمی شدند. و این مبارزه چونان اصلی در سراسر حیات ایشان چون رودی روان، سیلان و جریان داشت و هیچ گاه قطع نشد حداقل از لحظه ای که مبعوث شدند و تکلیف الهی بر ضمه ایشان قرار گرفت تا پایان عمر این رویه، اصل ثابت زندگانی ایشان بود تا جایی که وقتی دیدند تبلیغاتشان در مکه جوابگو نیست به محض ایمان آوردن تعداد کمی محل تبلیغ را به مدینه منتقل کردند. همه این ها ثابت می کند که ایشان در امر مبارزه و جهاد خستگی ناپذیر و البته پر صبر و حوصلخ بودند و هیچ گاه تکلیف را به خاطر سختی ان بر زمین ننهادند. علاوه بر این اشارت فوق نمایانگر آن است که در مبارزه استراحت معنا ندارد. چرا که مبارزه محدودیت زمانی ندارد. علاوه بر اینکه رسیدن به پیروزی خود مبارزه می طلبد، حفظ دست آوردها پس از پیروزی نیز مبارزه ای بی امان می خواهد. برای مبارزه شب و روز و ساعت نمی توان تعیین نمود چرا هر لحظه امکان بروز فتنه وجود دارد و خنثی سازی این فتنه ها قبل از وقوع اصل مهمی است که در اثبات بی زمان بودن مبارزه اهمیت فوق العاده دارد. به جز موارد فوق، پس از پبروزی، در طول زمان ما نیازمند تجدید روش های مباررزه هستیم تا آنها را با اقتضائات عصر، هماهنگ و به روزآوری کنیم. بلاشک وقتی سخن از تجدید روش ها می شود هستند کسانی که مخالف ورزند. این افراد دو دسته اند. دسته اول کسانی که جنبه افراط در تجدید را پی می گیرند و دسته دوم کسانی اند که پایبند و متعصب نسبت به سنت های قدیمی شده اند و حاضر به هماهنگی با مقتضیات نیستند. این دو دسته بلاشک در برابر عمل تجدید مآبانه تا سر حد امکان مقاومت کرده و ایجاد فتنه خواهند کرد. ایستادگی در برابر تفکرات باطل این دو فرقه، خود مجدداً ، «مبارزه» می طلبد. پس حتی اگر دشمن خارجی هم وجود نداشته باشد (که البته همواره هست) در داخل ما با دشمنان و گروه هایی خاص مجبور به جدال و مبارزه ایم. بنابراین مبارزه در همه مراحل یک نهضت و حرکت الهی، چون رود جریان دارد و ما برای حفظ اصالت نهضت، مم به ایمان و نیز عمل به چنین اصل و اعتقادی هستیم.


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «فلسفه در دام ایدئولوژی» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده است:

* بسیاری از اندیشمندان غربی وقتی سخن از آزادی می کنند در لفافه به برتری نژاد اروپایی، اذعان دارند، دین جهت آرادی را مختص مردم غرب می دانند.

* من معتقدم که مبدا و منشأ لیبرالیسم و سوسیالیسم، هر دو یکی است و اختلافاتشان در ظواهر و آثار و اعراض است. هر دو از یک مبدا آغاز کرده اند و نهایتا به یکجا می رسند، یعنی نبای هر دو ایدئولوژی، بر تملک همه چیز و تصرف در عالم و آدم است.

* غرب، در حقیقت یک نحوه نگاه بشر به عالم است. بشر از ابتدای خلقت، نحوه ای نگاه به عالم و آدم داشته است. و غرب هم یکی از همین نحوه هاست و در حقیقت یک نوع جهان بینی خاص است که در آن نسبت خاصی بین انسان، خدا و هستی برقرار شده است. نسبتی که باطناً غیر دینی و نهایتاً ضد دینی است.

* یکی از راه های شناخت غرب، تمرکز و توجه به مجموعه کتابهایی است که در آنها شکلی از آرمان شهر (مدینه فاضله-اوتوپیا) ترسیم شده است. وضع توماس مور را از نظر بگذارنیم. او در راه اعتقاد دینی خود جان داد ما در طرح آرمان شهر خود، جایی برای دیانت، قائل نبود و قائل نشد. نگاه او به عالم و آدم، نگاه کسی است بود که وقتی به بشر و جامعه بشر نگاه می کرد هیچ قدرتی بالای سر آن (خدا) ، نمی دید. او بشر را چنان می دید که باید متکفل تمامی امور باشد با اتکاء کامل به توان و اراده خویش. در این امر، سر عجیبی است که همه متوجه آن نمی شوند.

* در غرب، بسیار اند کسانی که خود را معتقد به دیانت می دانند اما آنچه در غرب، منشآ اثر است، چیز دیگری است. در جامعه کنونی غرب، دین هست اما می گویند که امر وجدانی است. امر وجدانی، امری به شدت شخصی است که در مناسبات ی و اجتماعی، ابداً منشئی از اثر ندارد.

* در قرون وسطی، کلیسا، بشر را خوار می داشت و در جانب تفریط نسبت به انسان بود اما در عصر جدید ، دانشمندان در اثبات بشر، جانب افراط را گرفته اند و هر دو غلط است.

* فرد اگر چنانچه حقیقت و ماهیت غرب را نبیند، تابع ظواهر می شود و چه بسا از مقلد بودن خود خبر نداشته باشد، اما اگر آن حقیقت را بشناسد می داند یا بالاخره خواهد دانست چگونه با آن برخورد کند؟

* در غرب امروز، عقل و هوا و هوس با یکدیگر متحد شده اند. نتیجه این اتحاد، حق پنداشته شدن هوا و هوس و گرفتاری عقل در ورطه وهم است.

* تمدن ها، ظاهر فرهنگ هاست و فرهنگ ها ظاهر تاریخ ها. بنابر این  فرهنگ غربی (انسان محوری) بن  مایه تمدن امروز آن است که و خود این فرهنگ، ریشه در تحولات و مناسبات تاریخی غرب دارد.

* به هر حال، کسانی که علم جدید  غربی، را کمال علم می دانند و کمال بشر را موقوف به حصول آن می شمارند، باید عواقب نظر خود را بپذیرند. از جمله این عواقب و عوارض این پذیرفتن این عقیده خطرناک است که کمال انسان، در افزایش قدرت تصرف او در دنیاست.

* علم جدید غربی، با راز آفرینش و قدرت اهی، مناسبتی ندارد بلکه با آن در جدال است و در مقابل آن، قدرت بشر ار علم می کند.

* در علم جدید غربی، مسیری برای رساندن بشر به اسرار آفرینش ، عظمت خالق و کمال انسانی نیست، چرا که در سیر مطالعه و پژوهش علمی غرب، جایی برای تکبی خداوند، حیرت از مقام او و خشیت در برابر عظمت او وجود ندارد.

* صاحبان دین عادی و ظاهری، یادگرفته اند که مثلا به بعضی اعمال و احکام دین عمل کنند اما دل و جان و عقلشان در تسخیر چیز دیگری است و در حقیقت به دین تعلق خاطری ندارند.


آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* اگر در هنگام ورود به مسجد حس لذت مناجات با حق را نداری بدان که قلب خالصی نداری که پروردگار تنها قلب خالص را می پذیرد پس از برای کسب اخلاص به درگاهش همچون مضطری که هیچ چاره ای ندارد، پناه جو و عرض ذلت خود پیش او بر که بدین وسیله از تو دستگیری فرماید.

* اوقات مناجات را دریاب و غنیمت شمار و بدان که هر عبادتی وقت مناجاتی است که محضر خاص الهی است پس بکوش تا با او انس خاص گیری. پس با حالت ذلت و بیچارگی وارد محضر شو و عبادت خود را ناچیز بدان در این صورت است خدا به تو لطف فرماید.

* برای محجوبین (کسانی که هنوز حجاب ها از پیش چشم و نفسشان کنار نرفته و از حقایق غیبی بهره ای ندارند) اولین قدم، آن است که یاس  از رحمت و دستگیری الهی را از قلب خود خارج کنیم که این یاس از القائات شیطانی است. هرچند مقامات عالیه اولیای کامل، برای امثال ما برای همیشه یا لااقل، در حال حاضر، دور از دسترس است اما مقامات معنوی را درجاتی است که بسیاری از آن درجات برای بسیاری از امثال ما نیز قابل وصول و درک است اگر سستی و یاس دچارمان نشود. پس همواره باید متوجه مقام رحمانیت و رحیمیت حضرت حق بود و در راه اصلاح نفس تلاش نمود.

* «الله اکبر»، اظهار عجز بنده در برابرکبریایی حضرت حق و در قبال نقص ذاتی خویش است. لذا نماز با آن شروع می شود (در اذان) و این ذلت و عجز در همه احوال نماز باید نصب العین ما باشد. «الله اکبر» یعنی، خدا بزرگ تر از آن است که در فهم و وصف درآید یعنی تمام عرش و فرش و آنچه در آن است را باید در محضر حق کوچک شماری. اگر غیر این معنی در قلب ما باشد یا در زبان همین را بگویی اما در قلب، معنای دیگری از آن باشد، خداوند اراده به محتجب کردن قلب ما خواهد کرد پس باید کوشید تا ذکرِ الله اکبر، از حد لقلقه زبان بودن خارج شود و گرنه باعث خسران ما خواهد شد. پس الله اکبرِ اذان و اقامه را دریاب.

* حقیقت لا اله الا الله (لا موثر فی الوجود الا الله- اعتقاد به تاثیر گذاری حقیقی و مطلق خدا بر همه کائنات، کانه خدا، تنها تاثیرگذار عالم است. این یعنی اینکه هرآنچه غیر از خداست، هیچ استقلالی در عمل از خود ندارد و تماماً وابسته به ذات الهی است) را مقدمتاً با براهین عقلی به خود بفهمان.

* در هر عبادت و مناجاتی خصوصا در نماز، دل را متوجه حضرت حق کن. متوجه قبله ای که اصل برکات زمین و آسمان است و متوجه باش که طبق فرموده حضرت حق: «رو به سوی کسی کرده ای که زمین و آسمان (همه هستی ) را آفریده است».

* رو کردن به قبله در نماز، در حقیقت یعنی دل از هرآنچه غیر خداست منصرف و تماماً به او متوجه گردد. این حالت را باید به عقل و قلب نفوذ داد چرا که همه عالم فقر ذاتی دارند و در همه چیزِ خود، به او وابسته اند.

* سالک به وقت اذان و اقامه باید به قلب خود عظمت کسی را که قرار است در محضرش وارد شود بفهماند امید است از این طریق، خشوع قلبی حاصل گردد.

* برای طی طریق الی الله، واسطه ای لازم است که بدون آن این طی طریق، الی الشیطان خواهد بود. این واسطه، همانا، توسل به ذوات قدسیه و اتکاء و پیروی از ایشان است. (ذوات قدسیه= معصمومین)

* رسالت محمد، باطن توحید و ولایت اهل بیت، باطن رسالت محمد است. بنابر این فهم و درک از دقیق توحید، به درک دقیق از رسالت محمد و فهم دقیق از رسالت او، منجر به شناخت واقعی ولایت ائمه می گردد. علت شهادت به ولایت و رسالت پس از اقرار به اصل توحید در اذان و اقامه، همین است.

* آغاز و پایان اذان، با «الله» است. یعنی الا بذکر الله تطمئن القلوب

* سجود در حقیقت اظهار ذلت و خواری در نزد پروردگار است.

* با تفکر و تدبر قبل از نماز قلب را آماده کن.

* کمال نیت هر عبادتی ملازم است با اخلاص حقیقی و خالی کردن ذهن و قلب از هرگونه خودخواهی و خودبرتربینی و از هر چیز دیگری، غیر از خدا و از رضایت و خشنودی هر کس جز خدا.


آنچه که درباره تمدن غرب روی داده است آن است که فرهنگ غرب نیز چیزی جز روش ها و ابزاری که که تمدنش را بوجود آورده نیست. یعنی متدولوژی و تکنولوژی، صورت مبدل همان فرهنگی است که تمدن غرب بر آن استوار است و این به واقع، واقعه عجیبی است. به عبارت ساده تر باید گفت که در تمدن امروز غرب، فرهنگی به جز روش ها و ابزار تمدن، وجود ندارد و بنابراین پذیرش فرهنگ غرب مفهومی جز پذیرش همان تکنولوژی ها و متدولوژی ها ندارد و این توهم که ما ابزار را اخد می کنیم و فرهنگ غرب را رها می کنیم جز سرابی نیست.

[سید شهیدان اهل قلم، کتاب «آغازی بر یک پایان»]


 

نظرات دکتر فردید درباره شخصیت‌ها همیشه جای دقت دارد و در نوع خودش جالب است. وی در یک اظهارنظر آقای رفسنجانی را دانا به دوز و کلک‌های ی معرفی کرده است. از نظر او رفسنجانی تضاد شرع و ت و مراعات دوزوکلک ی را می‌داند و عمل می‌کند و نیز [آیه الله] ای جهت ایمانی دارد و هم ذوق دارد و عقلش نیز مرتب است. ایمان عقلی‌اش نیز بهتر است .


آنچه در ادامه می آید بخشی از تلخیص ( خلاصه و ساده شده) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» اثر «سید مرتضی آوینی» می باشد:

* اگر تکنولوژی ها نبودند و تولیدات بر اساس نیازهای واقعی بشر و خدمت به هم نوع  صورت می گرفتند، حجم تولیدات، امروزه تا این حد انبوه بود و اسرافات ناشی از این تولیدات نیز هیچ گاه اتفاق نمی افتاد علاوه بر این، تا این حد زائدات، بوجود نمی آید و طبیعت بواسطه این زائدات در خطر نمی افتاد و فرصت تجدید خرابی ها و اشکالات سیستمی خود را پیدا می کرد.

* امروز در جهان، مهمترین چاشنی صلح ، موازنه قدرت اتمی است در حالی که اسلام صلح را بر پایه اعتقادات مشترک توحیدی ( توحید کلمه) و شناخت صحیح از پروردگار عالم (که این شناخت، یکی بیشتر نیست) مطلوب می داند.

* در غرب امروز، اقتصاد تعیین کننده همه مناسبات ی ، فرهنگی و . است . به این پدیده، فک شدگی اقتصاد می گویند. نماد بارز این پدیده همکاری های پشت پرده غول های اقتصادی است که رقابت ظاهری آنها ما را گمراه می کند و می پنداریم که با هم در جنگ اند. بدین سان است که «شل» در بیست و پنج و «اسو» در سی و پنج مجتمع معاملاتی ب دیگر شرکت های نفی ، شریک اند. بر این اساس میان قطب های اقتصادی در سرتاسرجهان، گرایش به توافق و تبانی است نه جنگ. توافق در راستای تحکیم شالوده های استیلا و راه بندی نورسیدگان.

* در قوانین علم اقتصاد، سخن از تقاضا است و در این میان هیچ گاه ما بین نیازهای کاذب و حقیقی (فطری) تمایز قائل نمی شوند. حال آنکه از نگاه دینی، کم و کیف تقاضا دقیقا با حرص و زهد و قناعت و آز، رابطه مستقیم دارد. تقاضا بر اساس نگاه دینی یک بحث تماما اخلاقی است اما در مبانی علم اقتصاد (اقتصاد غرب)، خود تقاضا اهمیت دارد.

* در مبانی فکری غرب، تکامل بشر اصولا در توسعه اقتصادی انگاشته می شود حال آنکه در اسلام تکامل انسان در رسیدن به مقام عبودیت الهی ااست.

* معنا و هدف علم اقتصاد در گذشته ، میانه روی بوده است اما امروزه، هدفی جز تمتع حداکثری دنبال نمی کند. دو معنای کاملا متضاد.

* در گذشته، طب، بر مبنای طبایع چهار گانه بدن انسان یعنی صفرا، بلغم، دم و سودا پی ریزی شده بود اما امروز پزشکی، بر پایه تعبیراتی چون ویروس و میکروب بنیان شده بود. طب قدیم انسان را جزئی از طبیعت (شامل چهار طبع)  می دانست و نیز  بر اساس طبایع چهارگانه یادشده، می شناخت یعنی به دنبال شناسایی سیستم داخلی بدن در هماهنگی با  طبیعت خارج بوده است. در هر حال طب قدیم برگرفته مبانی دینی و قابل تدریس در حوزه های علمیه بوده است اما از انجا که پزشکی امروز، ادامه و تکامل یافته ی طب قدیم نیست چنین مناسبتب را با حوزه های علمیه ندارد.

* آنچه درباره طب بیان شد در باره بسیاری از علوم دیگر از قبیل هندسه، ریاضیات و .نیز صادق است. علوم طبیعی و غیر طبیعی در قدیم اساسا بر مبنای مبانی دیگری پیریزی شده بودند. امروزه به دلیل تخصصی شدن علوم که باعث جداشدن علم دین از سایر علوم ( و به اصطلاح، تخصصی شدن آن ) شده است، مبانی علوم ارتباطی به دین ندارد و راه خود را می رود. این است سرانجام محتومِ پدیده «تخصصی شدن».


امام خمینی اذعان می دارند که ما در امر جهاد و مقاومت نباید از کمی عده . و کمی ابزار جنگ در مقابل تمام قدرتهایی که امروز با ما به جنگ برخاسته اند بترسیم. این کلام یعنی بالاخره باید از یکجا شروع کرد. اگر دائما از کمی عده و . بترسیم اصلا حرکت و جریان مبارزه جویانه هیچ گاه شروع نمی شود. اگر همه مسلمانان بخواهند اینگونه محاسبه کنند اساسا هیچگاه جهاد پروسه جهاد شروع نمی شود و بدین منوال، پروسه فروپاشی فساد و ظلم نیز هیچ گاه شروع نخواهد شد. این گونه اسلام و مسلمین هیچگاه به اعتلا و عزت حقیقی خود نخواهند رسید.


تحلیل اقتصادی-اجتماعی توسعه و تکنولوژی

بنابر آنچه قبلا در باب تحلیل عقیدتی، پیرامون توسعه و تکنولوژی در عصر جدید، بدان اشاره گردید، انقلاب صنعتی به عنوان زیر بنای تحولات تکنینی این عصر، در واقع تجلی دفعی ذات اومانیسم بوده است. اومانیسمی که به اساسا فراتر از یک مکتب فرکی بلکه به عنوان یک آیین جدید بر همهاحتیازهای شئون زندگی بشر تاثیری قاطع داشته است. یکی از این شئون، اقتصاد است.

اومانیسم، بنیان های علم اقتصاد را دگرگونی اساسی بخشید. اگر در منابع دینی خود نظری افکنیم، نعمتهای الهی بی پایان و غیر قابل شمارش معرفی شده اند. از طرفی دیگر همین منابع به ما ثابت می کند که نیازهای کلیدی و اساسی بشر، نیازهای فطری او هستند یعنی نیازهایی که ریشه در احتیاجات فطرت انسانی ما داشته و تبعاً نیازهای مشخص و معلوم و در نتیجه، محدود هستند. اما اقتصاد اومانیستی، نیازهای بشر را نا محدود و بالعکس، امکانات و منابع (نعمت ها) را محدود تعریف می کند.

اگر بخواهیم دلیل چنین برداشت و تعریفی را از نعمتها و نیازها، کنکاش کنیم باید به انگیزه نفع شخصی صرف و در نتیجه، انگیزه کسب سود، آن هم به صورت افراطی (حتی المقدور، بی هیچ قید و شرطی، جز قیود قانونی و حقوقی) در آیین اومانیسم و انگاره های اقتصادی آن اشاره کنیم. این دو انگیزه، اجزاء لاینفک ماهیت علم اقتصاد اومانیستی است که منجر به پمپاژ روحیه انحصار طلبی در انسان می شود. انحصار طلبی به معنای بهره برداری انحصاری از همه امکانات موجود تا سر حد امکان است. این وضعیت عامدانه، منجر به انباشت امکانات در محیط جغرافیایی خاص و کمبود این امکانات در محیط های دیگر و نهایاً محدود شدن (یا محدود تلقی شدن) امکانات (نعمت ها) می شود. علاوه بر این، شخص انحصار طلب، بدلیل اینکه جز افزایش سود خود به چیز دیگری نمی اندیشد، در استفاده از امکانات و منابع، وسواس خاصی دارد و این وسواس، حساسیت های خاصی را نسبت به امکانات مذکور در ذهن و روان او بر می انگیزد، به طوریکه همواره به دنبال انحصار و استفاده هرچه بیشتر از منابع بیشتر است. این حساسیت ویژه، منابع را همواره در ذهن او محدود، تداعی می کند. درباره اصل دیگر علم اقتصاد، یعنی نامحدود بودن نیازها نیز دلیل آن است که اومانیسم خواسته های نفسانی بشر را نیز به «نیازها» تعبیر کرده است. همانطور که بیان شد، کسب سود و نفع شخصی از بنیان های اساسی اومانیسم می باشند. این دو بنیان، باعث شده تا نیازهای کاذب بشری (که فطری نیستند) بر نیاز های حقیقی بشری ( نیازهای فطری) ارجحیت پیدا کنند. همانطور که بیان شد نیازهای فطری، به حسب ذات و فطرت انسانی ما، محدود و مشخص اند، حال باید این نکته را نیز اضافه کنیم که نیازهای کاذب و نفسانی بشر به حسب ماهیت نفس اماره بشر، بسیار متنوع، نامشخص و نامحدود اند. از توضیح این دو دسته نیاز کاملا مشخص است که علت اصلی نامحدود تلقی شدن نیازهای بشر در اومانیسم در اولویت پیدا کردن نیازهای کاذب بشر بوده است که یکی از دلایل وقوع چنین اولویتی، به تغییر مناسبات فی مابین  مصرف کننده- تولیدکننده بر می گردد. پس از انقلاب صنعتی (به مثابه  انقلابی ماهیتاً اومانیستی)، تمایلات مصرف کنندگان، تا حد وسیعی ، پیرو انگیزه کسب سودِ تولید کنندگان شده است. تولید کنندگان برای این منظور ، تا سر حد امکان در راستای جذب هرچه بیشتر مشتری ، سخت، در تلاش اند و این هدف محقق نمی شود جز از طریق ایجاد نیاز کاذب در مصرف کنندگان با استفاده از ترفندِ تاثیرات تبلیغات و رسانه ها .


وقتی امام بر روی عنصر «مردم» تکیه میکرد، لفّاظی نمیکرد؛ به معنای حقیقی کلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامی معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجّه دقیق و حقیقی خود قرار داد. عرصه اوّل، عرصه تکیه نظام به آراء مردم است. تکیه نظام به آراء مردم، یکی از میدانهایی است که مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها باید در این‌جا خود را نشان دهد. در قانون اساسی ما و در تعالیم و راهنماییهای امام، همیشه بر این نکته تأکید شده است که نظام بدون حمایت و رأی و خواست مردم، در حقیقت هیچ است. باید با اتّکاء به رأی مردم، کسی بر سر کار بیاید. باید با اتّکاء به اراده مردم، نظام حرکت کند. عرصه دوم، عرصه تکلیف مسؤولان در قبال مردم است. وقتی ما میگوییم «مردم»، معنایش این نیست که مردم بیایند رأی بدهند و مسؤول یا نماینده‌ای را انتخاب کنند؛ بعد دیگر برای آن مردم هیچ مسؤولیتی وجود نداشته باشد؛ صرفاً همین باشد که اگر کسی میخواهد برای مردم کاری بکند، به این خاطر باشد که مردم بار دیگر به او رأی دهند؛ مسأله این نیست. در اسلام و نظام جمهوری اسلامی، فلسفه مسؤولیت پیدا کردنِ مسؤولان در کشور این است که برای مردم کار کنند. مسؤولان برای مردمند و خدمتگزار و مدیون و امانتدار آنها هستند. مردم، محورند. کسی که در نظام جمهوری اسلامی مسؤولیتی به دست میآورد، باید همه همّ و غمّش برای مردم باشد؛ هم برای دنیای مردم، هم برای مادیّت مردم، هم برای معنویّت مردم، هم برای ایجاد عدالت در میان مردم، هم برای احیای شأن انسانی مردم، هم برای آزادی مردم. اینها جزو وظایف اصلی حکومت است عرصه سوم - که باز بر محور مردم حرکت میکند - عبارت است از بهره‌برداری از فکر و عمل مردم در راه اعتلای کشور. عرصه چهارم در خصوص توجه امام به مردم، عبارت است از وم آگاه‌سازی دائمی مردم

[رهبر انقلاب جهانی اسلام]


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «فلسفه در دام ایدئولوژی» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده است:

* به حقیقتِ اسلام، جز به مدد رهبری حضرت ختمی مرتبت نمی توان راه یافت که او راهبر به آزادی و آزادگی است.

* در دیانت، انسان با همه عظمتش باید در برابر ذات احدیت، خشوع و خضوع داشته باشد اما در نظم تکنیکیِ غرب، همه چیز باید در برابر قدرت انسان، خاضع و خاشع باشد.

* اگر دانشگاه خوب می خواهیم باید به استقبال تفکر برویم، دانشگاه باید کانون علم و تحقیق باشد. دانشگاهی که در آن مثل یک دبیرستان بزرگ درس می دهند و درس می خوانند در حقیقت دانشگاه نیست و استادی که باید ساعات کارش را بفروشد، نمی تواند محقق باشد.

* ما با استفاده و بسط فلسفه اسلامی می توانیم از استیلای غرب خلاص و طرح مدینه مستقل دینی را در اندازیم.

* کسی که دموکراسی جدید را نه یک ت مطلوب بلکه میزان ت، فلسفه و تفکر قرار می دهد و حتی افلاطون را چون به دموکراسی قائل نیست نازی و فاشیست می داند چنان در بند موازین و ملاک های ظاهر غرب است که غیر از غرب چیزی نمی بیند و به وجودی غیر از غرب، قائل نیست.

* تنها در صورتی می توانیم به اخذ تکنولوژی بپردازیم و در عین حال، استقلال فرهنگی و . خود را حفظ کنیم که به دنبال پی افکندن جامعه ای باشیم که در آن هر روز نیازهای تازه ای –تحت فشار جو هواهای نفسانی-  بر اعضای آن تحمیل نشود .

* کسانی که از طرح مسئله «توجه به ماهیت غرب» به شدت برآشفته می شوند و پرخاش می کنند و آن را مستم قول به جبر می دانند و از وضع فعلی غرب دفاع می کنند، مایل اند که این وضع، مستدام شود. اینها نه از چهره ظالم، استعمارگر، نژاد پرست، خود بین و مغرورِ غرب چیزی می گویند و نه به بی خانمانی و بی وطنی بشر و ظلمی که بر او رفته است و می رود توجه دارند و احیانا این غفلت و بی وطنی را تحسین هم می کنند.

* نیروی تفکری که به غرب قدرت ی و . داده است به پایان رسبده و غرب رفته رفته مستعد انقلاب می شود.

* مهندسین اجتماعی غرب، نخواهند توانست غرب را از آینده متزل آن، نجات دهند. چرا که این وضعیت به واسطه تمامیت یافتن تفکر غربی و غلبه غفلت بر کلیه شئونات حیات بشری، رخداده است.

* اهمیت مطالعه آثار هایدگر برای ما از آن رو است که غرب را حجاب غفلت از خق و عالمی می داند که در آن بشر از قرب وجود حق دور مانده، خدا را از یاد برده و تنها لفظ آن (خدا) را برای توجیه غفلت خود نگاه داشته است.

* غرب، تاریخی است که در آن حیوانیت انسان بر همه ابعاد دیگر وجود او غالب شده است.

* حیوانیت امروزِ انسانِ غربی به معنای تکاپوی علی حده انسان برای رفع نیازهای مادی و دنیوی اش است.

* همه مکاتب غربی سر و ته یک کرباس اند و فاشیسم چیزی نیست که خارج از تمدن غرب باشد بکه چهره بی نقاب ت غرب است. دموکراسی اروپا دویست سال به نام آزادی به مردم عالم ستم و کرده و نام ستم و را ، تمدن بخشی، گذاشته است.

* اصلا هیاهوی ضد فاشیم در اروپا کمتر به قصد دفع و بیشتر وسیله پوشاندن فجایع و جنایت سوداگران مال و جان عالمیان بوده است. این حضرات دموکرات و مدعی بشر دوستی اگر واقعا با ظلم و مخالف بودند در مقابل کشتار مردم یک شهر با بمب شیمیایی سکوت نمی کردند.

* بر اساس آنچه بیان شد، تمامی صورت های حکومت در غرب، از سوسیالیسم گرفته تا دموکراسی و فاشیسم، همه و همه توتالیتر و استبدادی است.

* حقیقت نظام ولایت فقیه، استبداد نیست اگرچه آن را با دموکراسی هم نباید قیاس کرد. بلکه سیستم متعالی تری است که دو محور امت- امامت حرکت می کند.

*دموکراسی حکومت متناسب با نظام سوداگری و سرمایه داری جدید است و با ظلم و آن هیچ منافاتی ندارد. علاوه بر این در دموکراسی گفته می شود که چگونه حکومت کردن مهم است و اهمیت ندارد که چه کسی حکومت می کند و این با اصول حکومت اسلامی که در آن ویژگی های شخص حاکم نیز مهم است منافات دارد. در نگاه دینی، تنها حاکمی می تواند مستبد نباشد که ویژگی های مورد نظر دین را برای حکومت داشته باشد. حقیقت هم همین است، هزاران قانون و مانع قانونی در سایه فساد شخصیتی حاکم، اثر خود را برای ممانعت از استبداد و سلب حقوق مردم از دست خواهد داد.


آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* مراتب اولیه اخلاص، همراه است با عمل عبادی صرفاً برای کسب پاداش اخروی و جلوگیری از عذاب (علاقه به بهشت و ترس از جهنم). در مراتب بعدی اخلاص، .عمل عبادی، با انگیزه وصول به مقامات و مدارج انسانی و باطنی، و در مراتب عالیه اخلاص، با انجام عبادت صرفاً برای خدا و خشنودی او و لاغیر، مرتبط است . در این مراتب عالیه، سالک حتی انگیزه مدارج باطنی را نیز در سر ندارد بلکه تنها برای خدا عبادت می کند.

* هرگز خود را از تقصیر در عبادت مبرّا ندانیم چرا که خدا هیچگاه آنگونه که حق اوست عبادت نمی شود.

* قرآن از چند جهت عظمت داد. عظمت متکلم آن، کاتب آن، مطالب آن، نتایج آن، رسول آن، حامل آن، حافظ آن، شارح آن، وقت ارسال آن و کیفیت آن. پس کتابی با این عظمت رواست هنگامی که تلاوتش می کنی متوجه این عظمتهایش باشی که هیچ کلام و کتابی به آن نمی رسد. متکلم آن، خدا، رسول آن جبرئیل، حامل آن، قلب محمد ص، حافظ آن، خدا، شارح آن، ائمه معصومین و وقت ارسال آن، لیله القدر است و عظمت کیفیت، مطالب و نتایج آن از حد بیان خارج است.

* سوره توحید و آیات اول سوره حدید، برای اهل ظاهر و نیز مردم آخر امان نازل شده است.

* علت ناتوانی ما در بهره مندی از قرآن آن است که به آن نظر تعلیم نداریم و از قرآن بیشتر حواسمان به ثواب آن است در حالی که مقصد انزال قرآن، تربیت نفوس بشر است.

* موانع بهره مندی از قرآن. الف) خودبینی: ممکن است انسان آنقدر خود را کامل بداند که سراغ قرآن نرود یا برود اما نتواند استفاده برد که این حیله شیطان است. ب) آراء فاسده و مذاهب باطله: برخی معتقدات غلط از جانب پدر یا مادر یا برخی اهل منبر، در دل نفوذ کرده. مثل اینکه گفته می شود »مسیر معرفه الله، مسدود است». این اعتقادات مانع استفاده ما از قرآن است. یا انحصار معارف قرآن در ظاهر آن از جمله، تجوید. ج) اینکه برداشت ما این باشد که جز آنچه مفسرین فهم کرده اند فهم کاملتری از قرآن وجود ندارد. د) معاصی: گناهان انسان پرده و پوششی خواهد شد بین انسان و قرآن و فهم آن را مختل می کند. ه) حب دنیا: هرچه این حب فزون شود پرده غفلت نسبت به فهم معارف قرآن افزون تر می گردد. /// فی الجلمه باید جدیت کرد در دفع همه این موانع.

* تفکر در آیات قرآن زمینه سلامت قوای ملکوتی قاری آن را مهیا می کند. با تکرار و استمرار در تفکر در قرآن، کم کم تفکر در قرآن برای نفس عادی می شود و از این طریق، طرق هدایت برای او باز می گردد و طرق علاج امراض قلبیه بر او مکشوف می گردد.

* تطبیق آیات قرآن با حالات باطنی خود، یکی از راه های علاج امراض است.

* در علت رانده شدن ابلیس از بارگاه الهی و در علت برتری آدم بر ملائکه و در علت برون فرستاده شدن آدم از بهشت، باید تفکر کرد و علت اول و سوم را از خود دور و علت دوم را در خود ایجاد کرد.

* نافله ها بس مهم اند و سبب علاقه مندی حق به ما می شوند و نیز سبب اتصال قوای ما به منبع لایزال الهی و چه سعادت مند است انسانی که حق، محب اوست و قوایش متصل به اراده او.

* بسم الله الرحمن الرحیم، اولاً اشاره به مقام خدا دارد. ثانیاً مفهومش آن است که در کل عالم وجود، اساساً اسم و رسمی جز خدا وجود ندارد. تفسیر حرف «ب» در عبارت بسم الله، همین است.

* در وقت طمأنیه قلبی و حال معنوی بر خواندن ادعیه ای چون کمیل، سمات و مناجات شعبانیه اسرار کن. فارغ از مناسبت های شرعی

* یکی دیگر  معانی لااله الا الله که لازم است در هنگام به زبان آوردن، در ذهن باشد این است که فی الواقع، هیچ چیز و هیچ کس جز خدا در عالم هستی وجود ندارد چرا که سایرین استقلالی در وجود و اعمال خود ندارند در برابر خدا.

* اذان، اعلان به قوای ظاهری و باطنی بدن است برای ایجاد آمادگی جهت حضور درمحضر حضرت حق.

* الحمد لله رب العالمین یعنی، همه محامد برای برای حق و مخصوص او می دانم.

* ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی حصر عبادت و طلب یاری و پرستش در وجود خدا و لا غیر.


تحلیل مفهوم شناختی -  فرهنگی توسعه و تکنولوژی

برای تحلیل یک مفهوم بهتر آن است که ریشه آن لغت و نیز لغات متضاد آن را مورد بررسی قرار دهیم. به همین منظور لازم است اشاره کنیم که واژه لاتین فرهنگ به معنای امروزی یعنی  culture ، ریشه در واژه کشاورزی یعنی agriculture  دارد. Agriculture در برابر nature  قرار دارد. Nature به معنای زمینی است که با طی روند طبیعی خود بوجود امده است بدون دخالت انسان. اما agriculture که به معنای کشاورزی است دقیقا متضمن دخالت انسان در زمین است.  اساسا agriculture بدون دخالت انسان در زمین معنای خود را به کلی از دست می دهد.عملیات  کشاورزی در حقیقت صحنه ای می آفریند که حاصل دخالت انسان در بستر طبیعی ماقبل آن (صحنه) است.

همانطور که قبلا اشاره شد، فرهنگ یا culture نیز ریسشه در همین کلمه یعنی agriculture دارد. Culture به معنای مجموعه ای از باورها ، هنجارهای رفتاری و ارزشهاسیت که محصول فعالیت های ذهنی انسان اند و تکنولوژی (نه به معنای مطلق بلکه به معنای مصطلح امروزین و آنچه محصول تمدن غرب بعد از رنسانس است) در حقیقت حاصل فعالیت عملی انسان. این دو دسته فعالیت رابطه لازم و موم بایکدیگر دازند یعنی فعالیت های فکری و عملی. چرا که محصول عملی خاصزمینه فکری همان عمل خاص را نیاز دارد. منظور، آنکه ممکن است در ملل مختلف یک عمل واحد محصولات مختلف تولید کند فلذا محصولی خاص در یک جامعه متکی است بر فرهنگ غالب بر آن جامعه و عمل . نکته شایان توجه آنکه این عملها از هر جامعه ای به جامعه دیگر منتقل شود فرهنگ غالب خود را به مقصد،  منتقل می سازد. این یک اصل کلیدی است

نمونه مبَیِّن این اصل، اختراع باروت است در شرق و غرب عالم است. که به ترتیب برای استفاده در جشن ها و استفاده در جنگ ها به کار برده شد. عمل چینیها (استفاده از باروت در جشن ها) وابستگی تام به فرهنگشان داشت که منجر به تولید وسایلی جهت استفاده در مراسم ها شد. یعنی تا وقتی فرهنگ اقتضاء نکرد، کشف باروت منجر به تولید فناوری دیگر و جدید نشد. حال در نظر بگیرید اگر چین به اتکای خود باروت را کشف نمی کرد بلکه باروت را از غرب وارد می کرد آیا باز هم به صورت صلح آمیز آن را در جشن ها استفاده می کرد؟ جواب منفی است. چرا که باروت منتقل شده، ناقل فرهنگ زادبوم خویش (غرب) نیز هست و ممکن نیست وضعیت جامعه چین پس از کشف باروت با وضعیتش پس از واردات باروت از غرب یکی و یکسان باشد. چرادر حالت دوم، باروت از بستر فرهنگی دیگری وارد چین شده است.

امروزه در غرب، فرهنگ دوشادوش و کاملا وابسته به تکنولوژی پیش می رود. در اصل، اساسا تکنولوژی خودش فرهنگ ساز شده است یعنی پا به پای پویایی فرهنگ، پیش نمی رود بلکه منفک از فرهنگ در غرب، ابداعات و اختراعات به سرعت در حال وقوع و شکل گیری است و جالب آنکه، بعد از اختراع هر تکنولوژی جدید در غرب، نوعی وابستگی عملی و روانی حادث می شوند. با این همه باید دانست که زمینه چنین رکود فرهنگی، یعنی حرکت پیشتازانه تکنولوژی نسبت به فرهنگ در غرب، خود یک وضعیت فرهنگی و در واقع یک فرهنگ است. به عبارت شفاف تر، در غرب امروز، اگرچه بستر اختراعات و ابداعات تکنولوژیک، جدای از نیازهای فرهنگی می باشد اما سرعت پیشرفت تکنولوژیک ، خود یک باور و انتظار فرهنگی مستمر، به شمار می رود. یعنی غربیان پذیرفته اند که هر لحظه ممکن است یک تکنولوژی بوجود آید که فناوری های ماقبل را درنوردد و اساساً همواره منتظر چنین لحظه ای هم هستند. اساسا یکی از دلایل وابستگی و اضمحلال فرهنگ در تکنولوژی در غرب،  به تعریف خاص تاریخی و ریشه دارِ غربیان از فرهنگ به مثابه وضعیتی که حاصل دخالت انسان است، باز می گردد. وقتی فرهنگ محصول عمل انسان تلقی گردد،  قرابت ذاتی ویژه ای با تکنولوژی که آن هم محصول عمل انسانی است پیدا می کند. قرابتی که می رود تا با تکنولوژی یکی و نهایتاً در آن مضمحل گردد.

جامعه امروز غرب بر اساس نیازهای کاذب شکل گرفته و تلاش برای رفع این نیازها خود یک فرهنگ غالب شده است. از طر ف دیگر ابزار رفع این نیازها، تکنولوژی است یعنی اگر چنانچه تکنولوژی از ساحت زندگی غربی حذف گردد پیگیری فرهنگِسودمحورانه غرب که آن هم برای رفع نیازها و خواسته های مکثر کاذب بوجود آمده است عملاًٌ  ناممکن خواهد شد. نکته جالب توجه ان است که خود تکنولوژی ها نیز محَرِّک نیاز های کاذب و مشوق منفعت طلبی و سودطلبی است.

آنچه بیش از هرچیز، غرب امروز را در دامن سودطلبی گرفتار کرده است ، سودطلبی و منفعت طلبی (منفعت=نیاز کاذب) برخی سرمایه داران (بعضا متفکر) بود که غرب امروز را در فرهنگ سودپرستی، منجمد باقی گذاشت. به عبارت دقیق تر، پیدایش این فرهنگ (سودطلبی)، روندی طبیعی نداشته و حاصل «فعالیت عملی و فکری» جمعی سودطلب بوده است (دخالت انسان) و الا فرهنگ غربی نیز مانند بسیاری از فرهنگ های دیگر از قبیل فرهنگ مغولان به تدریج قابلیت استحاله در فرهنگ اسلامی را پیدا می کرد و یا کاملا نابود می شد.


دوستان عزیر سلام 

بنده در آپلود کزدن تصاویر دچار مشکل شده ام 

یکی دوروزه هر تصویری آپلود می کنم به صورت مبهم (نارنجی رنگ) در صفحه صندوق بیان ظاهر می شود

و در نهایت امکان درج آن دربالای مطالب وجود ندارد 

میشه راهنمایی کنید 

این مشکل چه طوری قابل حله؟


تشریح حوزه های فردی در عرصه تحول جامعه

در بعد فردی توجه به مواردزیر ضروریست.

کسب معرفت دینی: در این مورد دو مسیر وجوددارد. حالت اول این است که ما موظف به کسب حداقل معارف در سطح عقلی در باب آنچه که بعداً خواهد آمد هستیم. در این زمینه قدم اول کسب معرفت نسبت به مسائل خودسازی است. راه خود سازی را باید دانست تا مبادا راه خودساخته و منحرفی پیش روی خود قرار دهیم. قدم دوم کسب معرفت در باب اصول دین است. توحید، نبوت، (ضرورت ارسال نبی، چرایی تعدد انبیاء، تحلیل و فهم آموزه های انبیاء و.)،  امامت (شناخت جایگاه امام، میزان تسلط و تصرف امام در عالم، نقس امام در حیات بشریت و کمال بشر و.)، عدل (جایگاه عدل الهی، فهم عدل الهی، جایگاه رسل و ائمه در دستگاه عدالت الهی و.) ، معاد (وم خلقت انسان، وم خلقت جهان آخرت، فهم و تفکر در آیات و روایات یا مربوط به بهشت، دوزخ و برزخ و .) حالت دوم لازم دانستن خودسازی و عمل به معارف مربوط به خودسازی و تطهیر باطن از کلیه آلودگی های حیوانی و اهتمام به کف نفس و . است . در این حالت، خودسازی، جهت افزایش نورانیت باطنی و از آن طریق، جهت تعمیق معارف فوق الذکر در قلب و روح بشر کارساز خواهد بود

ایجاد شخصیت جامع: در این مورد اطلاع از اوضاع جهان، جریانات فشار و استکبار جهانی، قطب بندی های بین المللی و همین طور جریانات و گروه های داخلی، اندیشه ها تفکر هرکدام از آنها، اقدامات، خدمات، کارشکنی ها و چهره های شاخص این جریانات در قدم اول، توانایی تطبیق اندیشه ها،تاریخ و وقایع به ویژه تاریخ اسلام از صدر آن تا به حال در قدم دوم، کسب غیرت دینی و دفاع از حریم دین در قدم سوم، ترک رذائل اخلاقی -که با مرحله عملیِ کسب معرفت دینی در ارتباط تنگاتنگ است- در قدم چهارم، برقراری و حفظ ارتباط با خدا از طریق مستحبات (اعمال عبادی مخصوص هر روز یا ماه یا .) و کسب تقوای الهی در قدم پنجم، حائز اهمیت است.

کسب تقوای الهی: این قدم، وجوه مختلف داشته لذا در عنوانی جدا آن را به بررسی گذاشتیم. توجه به این نکته ضروریست که این قدم، مرز بین حوزه فردی و اجتماعیِ تحقق جامعه عاشورایی است و اما وجوه مختلف تقوا. 1- تقوای اعتقادی:این وجه مشتمل است بر کسب معارف حقه و اصلاح معتقدات ضاله که در گنجینه معتقدات هر فردی قطعا یافت می شود. این تقوا شاید فردی ترین و شخصی ترین وجه از وجوه تقوا است. برای این امر (تقوای اعتقادی)، عرضه کردن اعتقادات به قرآن و احادیث معصومین موثرترین راه است. این راه مطمئن ترین روش برای غربل کردن اعتقادات فردی است. 2- تقوای اخلاقی: این وجه مشتمل بر اصلاح و حذف رذائل اخلاقی در ارتباطات بین فردی است که مهمترین عامل دفع نزدیک ترین و صمیمی ترین افراد از انسان اند و بالعکس، اصلاح آن –همنگونه که برای پیامبر بود- اصلی ترین عامل جذب افراد است. ایت تقوا مهمترین بنیان تشکیل گروه های اعتقادی- مردمی است.3- تقوای رفتاری و عملی: این تقوا اجرا کردن همه جانبه مبانی است که انسان در مرحله تقوای اعتقادی حاصل می کند. امتزاج این وجه از تقوا و وجوه قبلی در وجه اجتماعی و ی آن متبلور می شود. 4- چنانچه تقواهای پیش گفته در فرد شکل گیرد و نهادینه شود رفتارهای ی فرد دقیقا منطبق با موازین اخلاقی و شرعی خواهد بود. بدیهی است این تقوا از حوزه بین فردی و گروهی فراتر است و در سطح مسئولیت های اجتماعی کلان مورد بررسی قرار می گیرد.



***ادامه شرح را در شمارگان آتی دنبال فرمایید***


نفس موجودی مابین روح (بخش متعالی وجود انسان) و جسم (بخش غیر متعالی و پست وجود انسان) است. موجودی که می تواند همزمان پستی های جسم و عالمی که جسم در آن واقع شده است (یعنی طبیعت) را به روح، و انوار قدسیِ روح و عالمی که روح، حقیقتا متعلق به آن است (یعنی عالم بالا) را به جسم منتقل کند. نفس، جمعا چهار قوه در خود نهفته دارد. عقل، خیال، شهوت و غضب. قوه عاقله انسان چنانچه صحیح فعالیت کند ضامن قطعی اعتلای وجودی انسان خواهد بود اما مشکل اینجاست که عقل پیوسته تحت تاخت و تاز سه قوه دیگر است. نفس ما نیازمند اعتدال و تعادلی ما بین سه قوه خیال و غضب و شهوت است. چنانچه این سه قوه به حالت افراط یا تفریط در آیند در واقع از حالت اعتدال خارج شده و نظم نفس و کارکرد حقیقی آن را بر هم می زنند و مخل پیشرفت و نفسانی ما می شوند. شایان تذکر است که مسیر قطعی اعتلای ما ( وبه مفهوم واقعی کلمه، مسیر قطعیِ به خدا رسیدن)، کنترل مشتهیاتِ ناشی از وجود قوای خیال، غضب و شهوت در نفس است و این کنترل، همان معنای اعتدال میان این سه قوه را می دهد.

*****ادامه بحث را در شمارگان بعدی دنبال فرمایید*****



آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* انعمت یعنی نعمت معنوی که خدا به اولیای کامل داده و به وسعت زیاد، از فیض خود نصیب ایشان نموده است. پس منظور از انعنت، نعمت مادی نیست.

* سه بار روز وقت بگذار و هر بار هزار مرتبه توحید فی المجلس با توجه لازم، بخوان و برکات آن را در احوال خود ببین. (وصف کامل این دستور در ص 317 کتاب اداب الصلاه آمده است)

* وارد است استغفار بسیار در شب قدر، پس آن را به جای آور.

* رکوع مظهر ترک خود بینی و سجده مظهر خداخواهی است و باید در نماز به این مهم توجه شود. اولی، حقیقت ادب در عبودیت است و دومی حقیقت قرب به معبود. ادب نماز جز به غفلت از مردم  در نماز و مشغولیت تام به ذکر الله محقق نشود.

* از ادعیه با فضیلت در قنوت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنّى یا کَریمَ الْعَفْوِ یا حَسَنَ التَّجاوُزِ یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ وَ یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوى وَ یا مُنْتَهى کُلِّ شَکْوى یا کَریمَ الصَّفْحِ یا عَظیمَ الْمَنِّ یا مُبْتَدِءَ کُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها یا رَبّاهُ یا سَیِّداهُ یا مَوْلَیاهُ یا غایَتاهُ یا غِیاثاهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَسْئَلُکَ اَنْ لاتَجْعَلنى فِى النّارِ» / «اِلهی هَب لی کَمالَ الِانقِطاعِ اِلیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیکَ حَتَّی تَخرِقَ اَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ اِلی‌ مَعدِنِ العَظَمَة»

* خواندن دعاهای مخصوص هر امام در هر روز بعد از نماز صبح برای توسل، جهت بهبود کیفیت نماز، فراموش نشود.


در ادبیات دینی ، فطرت انسانی بر حسب مقتضیاتش نیازهایی دارد که چنانچه آنها محقق یا رفع نگردند استعدادهای خدادادی انسان هیچگاه شکوفا نخواهند شد. بر این اساس، نیازهای بشری محدود اند و امکانات و نعمتهای مادی موجود در این کره خاکی جهت رفع نیازهای بعد مادی وجود انسان کفایت می کنند. با این همه اما، در الگوی فکری مدرنیسم، نیازها دایره وسیعی دارند به عبارت دیگر هر نوع خواسته و آرزوهای بشری در حوزه «نیاز» تعبیر و تفسیر می گردند. با این حساب نیازهای غیر فطری (کاذب) نیز جزیی از نیازهای بشر تلقی می شوند. پلورالیسم اجتماعی و نسبی گرایی فلسفی موجود در مدرنیسم نیز  (هرچند در عمل به طرق مختلف، نقض می شوند)، در واقع ریشه در همین تشتتِ خواسته ها دارند. تشتتی که وقتی به حد انفجار رسید و مدرنیسم را قالب مناسبی برای خود ندید، در قالب نسبی گرایی افراطی و ضد جوهرگرایانه ی پست مدرنیسم خود را بازتعربف کرد. بازتعریفی که حتی بنیان های ضعیف اخلاقی- دینیِ باقی مانده در مدرنیسم را نیز بر هم زد تا شاید بتواند ظرف مناسبی برای تامین آرزوها (خواسته ها) و تنوع طلبی افسارگسیخته ی بشر غربی دست و پا کرده باشد.


در شماره قبلی بیان شد اشاره ای به بحث نفس و قوای داخلی آن شد. توضیح کامل تر اینکه قوه خیال عمدتا به موهمات و تفکراتی مرتبط است که ما آنها را درست می پندارید حال آنکه خبر از باطل بودن و دخالت و نقش ابلیس در حدوث آنها نداریم. مصداق عینی قوه خیال تفکراتی است که در حین عبادات گوناگون خصوصا نماز به سراغ انسان می آید و مانع از حضور قلب می گردد. آرزوهای دور و دراز و آمال دنیوی و بعضا معنویِ دست نایافتنگی که برخی از آنها حامل تفکراتی از جنس حرام نیز می باشند همگی مصادیق و ثمرات قوه خیال اند که علامت حالت افراطی یا تفریطی درآن می باشند. قوه غضب عمدتاً به همان خشم و بعضاً خشونت حاصل از آن گفته می شود. قوه شهوت نیز جز در مسائل جنسی عمدتا در حوزه خوراک، قابل مشاهده است. وقتی انسان دست از پا برای پرخوری نمی شناسد. توضحات فوق به خوبی مختصات سه قوه خیال و غضب و شهوت را واکاوی کرده و نمایش می دهد. همانطور که در شماره قبلی بیان شد ما جهت اعتلای روحی نیازمند کنترل و به واقع، ایجاد اعتدال میان قوای مذکور می باشیم. اعتدالی که نهایتا حجاب (موانع شناخت خدا و فهم و درک معارف شریعت) ناشی از حالت افراطی یا تفریطی قوا در نفس را زایل می کند. در شمارگان آتی به این مبحث، خواهیم پرداخت.

*****ادامه بحث را در شمارگان بعدی دنبال فرمایید*****


در یکی از کتب روش شناسی علمی[1]آمده است: «کثرت گرایی مانند مارکسیسم به نحو روزافزونی ، کلیسایی گسترده شده است -منظور وجود دیدگاه های مختلف درون یک نظریه یا پارادایم مانند مارکسیسم می باشد-. کثرت گرایی هیچ نظریه فراگیری را ارائه نمی کند.» پرواضح است که تعابیر «کلیسای گسترده» و «عدم وجود نظریه فراگیر» توسط نویسندگان کتاب، در معنای کاملاً منفی به کار رفته است و اساساً  بیانگر نوعی تشتت نظری در دو مشرب فکری ِ «مارکسیسم» و «تکثرگرایی» ست. در واقع نیز چنین هست. به طور نمونه مارکسیسم بسیار بیش از لیبرالیسم و بسیاری دیگری از مکاتب فکری دستخوش جرح نظری و فکری شده است تا جایی که گاهاً پل ارتباطی مدرنیسم و پست مدرنیسم شده و بعضاً خود در دامن رگه هایی از پست مدرنیسم از قبیل پساساختارگرایی فروغلطیده است. در حقیقت گاهی مرز مارکسیسم و پست مدرنیسم نا معلوم است و شدیدا در هم می ریزد حال آنکه اساس و شالوده مارکسیسم در عصر مدرنیسم و بر اساس بنیان های فکری آن بنیان نهاده شد. تکثرگرایی نیز حال و روزی بهتر از این ندارد چرا که از ابتدا بر تکثر تمرکز داشت و امروز متاثر از مکاتب گوناگون خصوصا پست مدرنیسم، حتی همان اصولِ نیمه متقنِ اولیه خود را مانند مارکسیسم از دست داده است.  بنابراین کلیسایی بودن در تکثرگرایی و مارکسیسم در این متن تداعی کننده نوعی بی نظمی است. عمق فاجعه اینجاست که همین تفکر به دین اسلام نیز وارد شده است و امروز «هیئتی بودن» تلویحاً در معنای بی نظم بودن و فقدان چارچوب مشخص برای امری به کار می رود. به عقیده نویسنده این دست اندیشه ها در باب تشکّلات مذهبی ( در هر دینی) چیزی جز یک قضاوت بددلانه (و یا حداقل سطحی نگر)  نسبت به دین و ظلم به آن نیست. نبایید اجاره داد انجمن های دینی اسلام نیز مانند مسیحیت امروز، از حیثیت و اعتبار اصلی خود ساقط شوند چرا که نتیجه این بی حیثیتی در میان مدت، ضربه به اعتبار و حیثیت کل مقوله دین (اسلام) خواهد بود.



[1]- کتابِ «روش و نظریه در علوم ی» اثر «دیوید مارش» و «جری استوکر»، ترجمه «امیر محمد حاجی یوسفی»


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «فلسفه در دام ایدئولوژی» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده است:

* گزینش تکنولوژی تنها زمانی معنی و مورد دارد که طراحان گزینش، تکنولوژی زده و اسیر تکنولوژی نباشند.

* برای آزاد شدن از حرص نسبت به تکنولوژی، قدم اول قطع بسیاری از تعلقات و قرب به حضرت حق و تفکر در ماهیت و ذات تکنولوژی است.

* تکنولوژی صرف ماشین و ابزار و وسایل ماشینی نیست بلکه بروکراسی، تکنوکراسی و ت دوران جدید نیز نوعی تکنولوژی محسوب می شوند. لذا در اخد تکنولوژی به خاطر همبستگی این مقوله به بسیاری از موار دیگر که ذکر آنها رفت، باید با حساسیت بالایی عمل کرد.

* کسانی که منکر غرب زدگی هستند خود از همه غرب زده ترند.

* گزینش تکنولوژی شرایط دارد. چه بسا کسانی که احکامی را در این باره صادر می کنند بدلیل عدم بصیرت و آگاهی نسبت به شرایط مذکور، موجبات آشفتگی را در جامعه فراهم می کنند.

* ت جدید غربی، در مرحله آغاز استکبار و امپریالیسم با علوم انسانی، تحکیم شده است. در واقع میان این علوم و ت جدید، نحوی ملازمت وجود دارد.

* در علوم دینی، کاشف عقل، دین است اما در علوم اجتماعی غربی، این کاشف، جامعه است. ممکن است در توجیه علوم اجتماعی گفته شود که دین بیان احکام حلال و حرام است حال آنکه علوم اجتماعی روابط واقعی را بیان می کند. اما این گفته جدی نیست. چرا که دین ابتدا از تشریح مبدا موجودات و احکام صحبت می شود و سپس نوبت به نبوت، امامت، عدل و معاد و نهایتا احکام فقه اعم از فردی و اجتماعی می رسد ور در علوم اجتماعی هم به جهت آنکه با موارد مخل نظم اجتماعی مبارزه شود عملا اوامر و نواهی اجتماعی مطرح میشود پس صرفا بیان روابط نیست.

* ماکیاول، صورت ی تاریخ غربی را که خود او هم به آن تعلق دارد کشف کرده است و اکنون می بینیم که همین صورت در غرب تحقق یافته است.

* اگر می خواهیم علوم انسانی صورتی حقیقتا اسلامی پیدا کند ، ایمان به مبدا و معاد شرط است. و این علم مبدا و معاد باید جدا رسوخ و تحقق یابد. در این صورت نحوه اعتنا به عالم و جامعه تغییر می کند و از این نظر علم تازه ای می آید. در تمامی جامعه شناسی ها یک مفهوم اجمالی از انسان وجود دارد. در همه علوم انسانی حتی در اقتصاد مفهومی از انسان هست و البته این مفاهیم هیچ کدام مفاهیم دینی نیست، و حال آنکه در دین انسان بنده خدا و مسافری به سوی اوست.

* حتی علم توحید نیز به خودی خود نمی تواند ما را به کمال حقیقی برساندو حال آنکه عده ای بخت برگشته این مقصود را از علوم بشری و دنیوی طلب می کنند.

* انسان در کمال خودش می تواند مخاطب «لولاک لما خلقت الافلاک» باشد.

* در علوم انسانی غربی؛ انسان، موضوع نیست بلکه حتی خود انسان هم تابع ضوابطی است که اشتباهاً «انسانی» تلقی می شود. یعنی انسان نه به اعتبار خودش بلکه به اعتبار آنچه انسانی قلمداد می شود، مورد بررسی قرار می گیرد.

* ت ماکیاول و کتاب پرنس او و جمهوری ژان بدن، مقدمه تاسیس علوم انسانی غربی بوده است.

* علوم اجتماعی غربی نمی تواند تحقیق کند که سازمان ملل متحد چیست و چرا کسی از رسوایی مدیریت آ ن بر عالم دم نمی زند؟  می دانید چرا؟ برای اینکه با سیستم غرب و در این سیستم نمی توان در باب ریاها و دروغ ها و فسادهای این سازمان تحقیق کرد و اگر هم کسی عزم تحقیق در این رابطه را بکند می گویند که اینها مسائل علوم انسانی و اجتناعی نیست بلکه اخلاقی است.

* علوم اجتماعی عصر حاضر، صورت غرب است پس پیدایش علوم انسانی با پیدایش تاریخ غرب مناسب دارد و نمی توان به آسانی از آثار آن گذشت.


امروزه طبق اصول انتخابات دموکراتیک غربی، رای اکثریت، موجد حق است و همین که اکثریت یک جامعه بر نظری متفق النظر و القول شوند همین وضعیت، به زعم ایشان، تولید حق برای ایشان (اکثریت) می کند. در حالی که طبق آموزه های دینی، حق، واقعیتی خارجی است یعنی خارج از نظر  و رای بشری باید در جست و جوی آن بود. چرا که حق تنها نزد خداست و خدا هم «واحد» بوده و به لحاظ فلسفی خدا خارج از انسان و عاَلم رای و نظر انسان وجود دارد. فی الجمله حق غربی تابع نظرِ انسانی است و این دقیقا نقطه مقابل برداشت و تلقی دینی از مقوله حق است. در تشریح دقیق این مسئله باید گفت که باطن بشر به صورت بالقوه توان دست یابی به حق به عنوان یک واقعیت خارجی را دارد اما این توان باید به فعلیت برسد که متاسفانه این فعلیت برای «اکثریت»، غیر محتقق است. یعنی اکثر مردمان جهان به ظاهر امور و اشیاء و نه حق و حقیقت اشیاء و امور، دسترسی و شناخت دارند. علاوه بر این، اکثریت (آن هم آن گونه که در غرب بر آن تمرکز می شود) تاکید بر عقاید انسانی مستقل از منبع لایزال الهی است  و نهایتاً موجبات مواجهه با انبوهی از ظوهر را فراهم می کند که این، غیر از دستیابی به حق و حقیقت است. در خوشبینانه ترین حالت، باید گفت که اگر چنانچه نظر اکثریت مطابق با حقیقت (به مثابه یک واقعیت خارجی) باشد آنگاه نظر اکثریت با حق برابری می کند اما این وضعیت، (تساوی حق و حقیقت با رای اکثریت)، ذاتیِ اکثریت نیست و این چنین وضعیتی مختص جامعه موعود بعد از ظهور است و در کل رای اکثریت، نمی تواند تضمینی برای کشف و اعاده حق باشد. جهت تشریح دقیق مطلب فوق ذکر این نکته لازم است که رای مردم، مشروعیت می دهد اما حقانیت نمی آفریند چرا که فطرت انسان هرچند بالقوه طاهر است اما خلقت انسان به گونه ایست که با ورودش به طبیعت (دمیدن روح به جسم) بویژه اگر عقلش مستقل از مبنع الهی به کارگرفته شود، خود به خود مایه حجاب فطرت و مانع کشف کشف حقایق توسط انسان،خواهد شد.


*****مطلب فوق، تشریح نویسنده تارنما از برخی نکات کتاب «حکومت فرزانگان» اثر «شهید سید مرتضی آوینی» بود*****


تقسیم‌بندی کشورهای جهان سوم بر اساس بهره‌برداری از برنامه‌های توسعه و ابزارهای تکنولوژیک

در روند توسعه‌یافتگی کشورهای جهان سوم چند حالت فرضی، مطرح و قابل‌بحث است. حالات چهارگانه‌ای که بر محور برنامه‌های توسعه  و نیز ابزارهای تکنولوژیک به وجود می‌آیند. حالت اول آن است که  برنامه توسعه از خارج از کشور اخذ گردد ولی تکنولوژی ساخت داخل همان کشور  (کشوری که قصد توسعه‌یافتگی دارد) باشد. حالت دوم آن است که برنامه توسعه و تکنولوژی هر دو  از خارج باشند . حالت سوم آن است که هم  برنامه، در داخل تدوین‌یافته باشد هم تکنولوژی محصول داخل باشد و نهایتاً حالت چهارم که برنامه تدوین داخل اما تکنولوژی از خارج از کشور  باشد.

در حالت اول ابداً پیشرفتی حاصل نمی‌شود و تنها اتفاقی که می‌افتد آن است که عده‌ای از کلان سرمایه‌داران، تحت عنوان «کارآفرین» بالاترین ظلم‌های اقتصادی، اجتماعی و نهایتاً ی را نسبت به سایر مردم تحمیل خواهند کرد. در حالت دوم به دلیل آنکه برنامه توسعه توسط قطب‌های عظیم سرمایه‌داری در جهان (کشورهای صنعتی توسعه‌یافته) و مطابق با الگوی تقسیم‌کار بین‌الملل تدوین می‌شود (در این تقسیم‌کار، عملاً کشورهای ضعیف‌تر مواد و منابع طبیعی و نیروی کار خود را ارزان در خدمت کشورهای قوی‌تر قرار می‌دهند و از طرفی دیگر خود، بازار فروش محصولات نهایی کشورهای قوی‌تر می‌شوند)، کشورهای ضعیف و جهان سوم رسماً به عمله صنعتی کشورهای توسعه‌یافته مبدل می‌گردند.

در حالت سوم به دلیل سرعت پیشرفت‌های اقتصادی- تکنولوژیک در کشورهای توسعه‌یافته، کشورهای ضعیف از رقابت جهانی بازمی‌مانند و متحمل هزینه‌های سنگین بدون بازگشت می‌شوند. البته در دنیا کمتر کشوری این روش و حالت را اتخاذ می‌کند و اگر بکند در کمترین زمان ممکن این روش را رها می‌کند چراکه نتایج حاصل از این روش، مشمول وضعیت به‌شدت نامتوازنی بین هزینه‌ها و سودها خواهد بود. جز در شرایط اجماع نخبگانی گسترده که در کمتر کشوری در جهان سوم یافت می‌شود. در حالت چهارم، ناهماهنگی گسترده‌ای مابین ساختارهای اقتصادی و ساختارهای اجتماعی به وجود می‌آید. علاوه بر این به دلیل اینکه برنامه بهره‌برداری از تکنولوژی‌ها، داخلی (و نه خارجی) است ، کشورهایی که تکنولوژی وارد می‌کنند به‌احتمال‌قوی، شرط و شروطی برای استفاده کشور ضعیف از تکنولوژی‌های وارداتی وضع می‌کنند که یکی از این شروط قواعد و محدودیت‌های مربوط به حقوق کپی‌برداری و بهره‌برداری است .

همان‌طور که مشاهده می‌شود بهره بردن از هر روشی به‌نوعی منتج به بن‌بستی لاینحل مشود. این راه‌ها سریع‌ترین (در ظاهر) و درعین‌حال پر بن‌بست‌ترین راه‌های توسعه‌اند. این روش‌ها انفراداً پاسخ‌گو نخواهند بود بنابراین باید صبور بود و ترکیبی از چهار روش فوق را به کاربرد البته با تأکید بر روش سوم. چراکه روش ایده آل، روش سوم است اما روش‌های دیگر بایستی به‌صورت تکمیلی به‌کاربرده شوند البته تکمیلی بودن آن به‌منزله بی‌اهمیت بودن آن‌ها نیست بلکه به دلیل آن است که اعتدال به‌عنوان یک اصل لازم، رعایت شود. بنابراین تا رسیدن به آن نقطه ایده آل و مطلوب، لازم است به‌صورت ترکیبی عمل شود. یافتن مسیری که بتواند به‌صورت معقول این چهار روش را ترکیب کند خود پروسه‌ای طولانی و پر از آزمون‌وخطاست، برای کشوری که بخواهد در سایه حفظ اعتدال و در عین پیشرفت، عزت و استقلال ی و فرهنگی خود را تماماً حفظ کند.  اعتدال در این زمینه ما را از توسعه زدگی (گرفتاری در گرداب اخذ برنامه توسعه، صرفاً از خارج) و نیز تکنولوژی زدگی (گرفتاری در گرداب اخذ ابزار تکنولوژیک، صرفاً از خارج) نجات می‌دهد چراکه نتیجه محتوا و قطعی گرفتاری در هرکدام از دو مورد یادشده، همان چیزی است که از آن تحت عنوان غرب‌زدگی یا خودباختگی یاد می‌شود.


آنچه در ادامه می آید ، کلیدی ترین نکات کتاب «علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه» و نیز بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «نگاهی نو به ت و فرهنگ» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده اند:

«علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه»

*علوم انسانی غرب بر مبانی و پیش فرض هایی مبتنی است که با تلقی دین از انسان و جامعه و ت موافقت ندارد و رواج این علوم رواج اندیشه ها و رواج زندگی غربی است. پس باید فکری کرد و چاره ای اندیشید تا از شیوع اندیشه غیر دینی غربی جلوگیری شود.

* علم تقلیدی و علم دستکاری شده به هیچ کاری نمی آید و هیچ نیازی را رفع و تامین نمی کند.

* جهت تبیین جایگاعلم در عالم غربی باید گفت که جامعه غربی به دنبال تمتع هرچه بیشتر از مادیات و طلب آسایش بیشتر است همینطور این جامعه به دنبال بر آوردن نیازهای بی حد و حصر است و این سه هدف با علم و تکنولوژی محقق می شود.

* بسط علم غربی و تکنولوژی، مجالی برای زندگی زاهدانه و ساده زیستی نمی گذارد. چرا که از اساس، تکنولوژی و علم غربی در راستای تمتع هرچه بیشتر از مادیات، طلب آسایش بیشتر و بر آوردن نیازهای بی حد و حصر بشری تنظیم شده است.

* بستر پیدایش تکنولوژی و علم غربی ، فرهنگ غربی و تجدد غربی است و این دو (تکنولوژی و علم غربی) هر کجا روند، فرهنگ و بستر خود را کما بیش به همراه دارند. بنابر این تکنولوژی و علم غربی، یک بسته عملی و فکری سربسته و بی روح نیست.

«نگاهی نو به ت و فرهنگ»

* فرزندان ما در مدرسه مطالب کتابهای درسی را حفظ می کنند و چون به سال آخر دبیرستان می رسند ذهنشان متلون و چهارخانه می شود. متاسفانه این روند در دانشگاه هم ادامه میابد و کار به جایی می رسد که غایت علم را نوشتن مقاله و چاپ کردن آن در مجلات خارجی می دانند. در تمام این مسیر، پرسش و طلب و پیوند علم با زندگی که اصلی مهم است ، اهمیت داده نمی شود. اینها همه از معایب نظام آموزشی است که در کشاکش اسلامی/غربی بودن (یا شدن)، تکلیفش با خودش روشن نیست و صرفا تحت فشار جو تجدد غربی، به گزینشی غیر عقلانی از نظام آموزشی غرب دست یازیده است.

* تمامی مکاتب فکری و ی غرب، ظرفیت آن را دارند تا کلیشه ای و کوچه بازاری شده و بازیچه امیال ی تمداران شوند.

* اندیشه متفکران غرب را باید به قصد فهم و نقد غرب خواند نه به قصد پیروی از ایشان و الا به بیرهه رفته ایم. چرا که اینان در بستر تفکر بومی و فرهنگی خود اندیشه کرده اند و ما نیز بایستی در بستر تفکر بومی و فرهنگی خودمان اندیشه کنیم.


عقیده ریشه در «ع ق د» دارد یعین چیزی که تعلق به پدیده ای خاص (شیء، انسان، نفس و .) دارد. بنابراین این آزادی نیست ، تعلق محسوب شده و در حقیقت نوعی اسارت است. یعنی فکر ناشی از این عقیده فکری آزاد و رها نیست (نتیجه فکر و عقل خالص آن سان که متکی به فطرت «الهی» باید باشد، نیست) علاوه بر این آزادی عقیده متضمن کثرتِ فهم ها است و این کثرت فهم ها منافی اصل توحید کلمه است. اصلی که خود، حقیقتاً متضمن رهایی از همه تعلقات دینوی و معنوی (جز خدا، که به دلیل آنکه خود او منشآ همه مظاهر و بواطن دنیوی و معنوی است، رفع تعلق از او، مساوی با نابودی خود انسان است) ،  است. بنابراین آزادی عقیده بر خلاف ظاهرش آزادی نیست بلکه اسارتی است در پوشش آزادی در واقع آزادی حقیقی در  اتصال حقیقی به خدا نهفته است. تا هنگامی که از تعلقات متکثر آزاد نشویم به آن اتصال ناب نائل نخواهیم شد. به عبارت شفاف تر، تا زمانی که اتصال حقیقی به خدا را کسب نکرده ایم، در حقیقت طعم آزادی را نخواهیم چشید چرا که اگر این آزادی برای انسان محقق نشود در واقع معنای واقعی اصل توحید را درک نخواهد کرد.


*****مطلب فوق، تشریح نویسنده تارنما از برخی نکات کتاب «حکومت فرزانگان» اثر «شهید سید مرتضی آوینی» و «درباره جمهوری اسلامی» اثر «اثر شهید مرتضی مطهری» بود*****


استنتاج

اسلام، دین هر فرد و هر جمعی است و تا آن اندازه جامعیت دارد که تمامی مراحل زندگی بشر را دربرمیگیرد. فلذا مسئله مهدویت نیز به عنوان یک گفتمان دینی هم بر بعد فردی توجه نشان می دهد هم اجتماعی و ی. علاوه بر این، هر بعد وجوه متعددی دارد که تقویت آنها، در حقیقت، ارکان و عناصر برجسته یک جامعه عاشورایی (مهدوی) را مستحکم می سازد. آنچه که مهم است تقویت آن وجوه است چرا که تا زمانی که جامعه امام (عج) نیاید، (مرحله چهارم از مراحل تکاملی انقلاب اسلامی) امام نیز نخواهد آمد.

پشنهادات

جدای از تقویت وجوه پیش گفته (که در متن به تک تک آنها تشریحاً پرداخته شد) دفع آفات فردی (کج اخلاقی) و اجتماعی (بی عدالتی ها، بی امنیتی ها، ظلم های گوناگون و.) باید نصب العین و قاده ی عمل ما باشد. نمی تاون به فکر گسترش عدالت بود اما با بی عدالتی مبارزه نکرد.

منابع

حسینی منجزی، سید علی (1392). یاران عاشورایی، اصفهان: نشر دارخوئین



*****از همه مخاطبان و همراهان عزیزی که این مطلب را تا شماره پایانی دنبال نمودند کمال تشکر و قدردانی را دارم*****


در شمارگان قبلی بیان شد که ما جهت اعتلای روحی نیازمند کنترل و به واقع ایجاد اعتدال میان قوای نفس (جز عقل) می باشیم. در باب قوه غضب راهکار ها جهت تعدیل آن از این قرار است که اولاً چنانچه انسان دچار خشم شد اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته است روی زمین بخوابد. دوماً در حالات عادی که انسان دچار خشم نیست لازم است در احوال قدرتمندان، صاحب منصبان و پادشاهان عمیقا تفکر کند. آنانی که رفتند، بدنهایشان زیر خروارها خاک نهفته است و درهمی از ثروت و قدرتشان مانع از مرگ قطعی و حتمی ایشان نشد. آنانی که رفتند و همه قدرت ایشان از ایشان سلب و همه ثروت ایشان از ایشان ستانده شد و نتوانستند اینها را با خود به دنیای دیگر منتقل کنند. این نوع اندیشه تاثیر زیادی در تضعیف خشم بی رویه و تعدیل قوه غضب دارد. با این همه غضب، قوه ای خدادای است و اگر نباشد جهاد بر علیه دشمنان دین معنا ندارد بنابر این وقتی سخن از تعدیل این قوه می رود گمان نشود که منظور، زایل کردن آن است. خشم و غضب معتدل، برای پیشبرد اهداف الهی توسط بندگان او لازم و ضروری است. آنچه مضر است، حالت افراطی یا تفریطی آن است.

*****ادامه بحث را در شمارگان بعدی دنبال فرمایید*****


امام راحل در کتاب اسلام ناب می فرمایند: «ناراحت و نگران نشوید. مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستنید که در برابر مصائب و فجایع صبر و استقامت کردند.» تحلیلی که می توان در این باره ارائه داد این است که در مسیر مبارزه و در مسیر حق اگر اضطراب بر ما وارد شد به اضطراب و فشاری که اهل بیت متحمل شدند فکر کنیم و اینکه چگونه به خاطر خدا همه چیز را متحمل شدند و رنج ها را به رنج خریدند. این اندیشه انرژی مجددی خواهد شد به قوای روحی و جسمی ما جهت پایمردی در مسیر حق و جهاد. در حقیقت بایستی اهل بیت در تک تک مراحل و احوال مبارزه، سرمشق و الگوی عملی و فکری ما باشند.


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «نگاهی نو به ت و فرهنگ» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده اند:

* در نسبت با مدرنیته و تجدد غربی سه نسبت بر قرار می توان کرد. نسبت اول غفلت مطلق و سپردن خود به دست تقدیر زمان و تجدد است. نسبت دوم رد و نفی مطلق تجدد و نسبت سوم قبول تجدد به عنوان رهیافت و تاریخ و عالمی جدید و تلاش برای شناخت از باب تغییر این نظم. طرفداران نسبت سوم، نه میانه دو طیف اول و دوم، بلکه در ورای هر دو قرار دارند و ما حقیقتا به چنین نسبتی برای تنظیم و تنسیق امور اجتماعی و ی خود، نیاز مبرم داریم.

* اگر تکنولوژی در جای خد اخد و به کارگیری نشود، نتیجه محتوم آن، ظلم اجتماعی و ی است.

* عمده دانشمندان ما در 200 سال اخیر در پی کشف و حل مسائل نبوده اند. وقتی مسئله نباشد،علم تقلیدی و تکراری می شود. چینین علمی چون حقیقی نیست نه تنها موجبات پیشرفت را فراهم نخواهد کرد بلکه پریشانیهای اجتماعی متعددی را منجر خواهد شد.

* با فلان اقدام ی، رفتن و آمدن فلانی و عزل و نصب افراد، مسائل ما حل نمی شود و تغییر هم نمی کند، اقدامات ما باید از جنس تفکر و روحیه پرسش گری باشد تا منشأ اثر گردند.

* با تفکر خاص است که ما صاحبِ «زمان» می شویم و می توانیم اوراق تحولات تاریخ را در دست بگیریم که العلم سلطان.

* اگر اکثر نقد های ما نسبت وضع موجود جامعه خود و غرب پختگی لازم را ندارد از این روست که اساسا از اصل مطلب اطلاع نداریم و اصلا نمی دانیم چه باید بدانیم و هدفی هم برای نقد نداریم.

* با بسط نظری قدرت تملک انسان بر عالم و آدم بود که مدرنیته بوجود آمد.

* کسانی که می گویند توسعه برای ملل مختلف، صورتی متفاوت دارد و مثلا ملل آفریقایی می توانند به صورتی از توسعه غیر ا توسعه غربی دست یابند، سخت در اشتباهند چرا که مسیر تحقق توسعه، امروز تکنولوژی و تکنیک هاست که هر دو زاییده تمدن و فرهنگ غربی و ناقل این فرهنگ است. در این میان تنها اندیشه دینی است که می تواند با جرح و تعدیل لازم در بهره مندی از از این دو مقوله، پیشرفتی نسبتاً (و نه تماماً) توسعه گون، رقم زند.

* توسعه به چند دلیل مشخص، صرفا غربی است و صورت و نوع دیگری ندارد. ا- ظهور توسعه به شکل امروز پس از ظهور تجدد غربی رخ داده است. 2- توسعه در هیچ تمدنی به اندازه تمدن غرب، سرعت و تعادل نداشته است. 3- توسعه به شکل امروز در هیچ یک از تمدن های قدیم ، باستانی و یا قبل از عصر جدید تحقق نیافته است. 4- اهتمام به توسعه بنا بر مبانی فکری غرب مستم اثبات دائر مداری بشر و حق تملک بی حد و حصر او در جهان است و این معنا صرفا در یک فرهنگ نمونه دارد و آن فرهنگ غربی است و قبل از ظهور این فرهنگ، مسبوق به سابقه نبوده و نیست.

* نباید با این استدلال ها قانع شد که « باید از آداب و رسوم غربی تقلید کنیم و سرتاپا فرنگی شویم  تا به توسعه نائل شویم. »جرا کشورهایی که فرهنگی متفاوت داشته اند و سعی در تقلید نموده اند در کنار برخی پیشرفت ها، در خوشبینانه ترین حالت به زائده ای برای تمدن غرب تبدیل شده اند مانند چین ، ژاپن و دلیل این امر آن است که سرعت تحولات تکنیکی به قدری وسیع و شدید است که به ملت هایی که از آغاز رنسانس همراه این تمدن نبوده اند اجازه همراهی و تقلید به معنای واقعی کلمه را نمی دهد.

* باید بدانیم همانطور که توسعه برگرفته از مبادی تکنیکی- علمی غرب است، آینده توسعه نیز به آینده غرب وابسته است. یکی از نقاط تاریک این آینده سست شدن نظم اجتماعی و راه یابی ضعف و فتور در اخلاق عمومی و صلاح زندگی است.

* بدبینی مطلق نسبت به بهره گیری از دست آوردهای غرب و رد مطلق آنها در شرایط حاضر درست نیست اما به بهانه چرهیز از بدبینی مطلق نیز نباید از آنچه سرنوشت محتوم غرب و توسعه است؛ غافل ماند.

* غرب بدون فلسفه نمی توانست راهی را که پیمود بپیماید و به همین دلیل امروز ابداع هر راه بدیلی برای پیشرفت به جای توسعه نیازمند تدوین فلسفه بومی است.

* مدرنیته یک مفهوم نیست یک تاریخ است یک علم است اما ما در ایران بیشتر آثار و نتایج مدرنیته را توجه کرده ایم و از عناصر مقوم مدرنیته غافل مانده ایم.



قربون خودم برم که در طول روز متوسط فقط 100 بازدید دارم 

شاید بازدید مهم نباشه در کار فرهنگی 

اما یکی از پارامترهای تاثیرگذاری در کار فرهنگی، کمیّته

به امید روزی که بازدیدها مون برسه مثل قبل  هزار تا 

یه روزی روزگاری هر مطالبم حداقل 200 بار بازدید داشن

یعنی میشه اون روزها برگرده؟

کاش بشه برگرده.


توسعه  اقتصادی و دین

سرمایه‌داری در غرب از زمانی نشو و نما یافت که بستر عقیدتی آن فراهم‌شده است. این بستر عقیدتی به تفاسیر جدیدی از کتاب مقدس (انجیل) بازمی‌گشت که عمدتاً قرائت نوینی از مسیحیت ارائه می‌داد. قرائتی که سودپرستی و نظام سرمایه سالار در غرب را توجیه و حتی راه را برای گسترش و توسعه سرسام‌آور آن، باز می‌کرد. این تفاسیر ابتدا توسط لوتر و کالوین (دو کشیش) صورت گرفت و ضمن توجیه فوق، به دلیل آنکه جواز لازم برای  برداشت‌های فردی از دین را صادر می‌کرد باعث شد تا بعدها افراد غیر مختلفی در امر تفسیر و تأویل دینی ورود کنند .

ورود این افراد ازجمله توماس هابز، باعث شد تا مسیحیت با عقاید شخصی مختلف و متعددی، التقاط پیدا کند. درواقع این التقاط نوعی رکود دینی به شمار می‌رفت که اخلاق را هم تحت‌الشعاع سرمایه سالاری قرار می‌داد. درواقع با سست شدن بنیان‌های دینی، زمینه لازم برای گسترش سرمایه‌داری و سپس توسعه اقتصادی بر محور سرمایه‌داری- در غرب به وجود آمد.

حال، عکس این مسئله برای کشورهای توسعه‌نیافته‌ای که قصد پیگیری جدی برنامه‌های توسعه محورانه غرب را دارند وجود دارد. یعنی این برنامه‌ها به دلیل بار فرهنگی ضد دینی که دارند ، ثروت‌اندوزی را به یک منزلت اجتماعی تبدیل می‌کنند، همین مسئله مانور مصرف انبوه و ثروت و درنتیجه نابرابری اقتصادی را به وجود می‌آورد. همین نابرابری به دلیل تکاپوهای کاذبی که برای ثروت‌اندوزی برای همه اقشار جامعه (اعم از فقیر و غنی) ایجاد می‌کند باعث می‌شود تا ارزش‌های اقتصادیِ دین کمرنگ شود و رفته‌رفته زندگی قاطعانه و قناعت و ساده زیستی مسئولان تبدیل  به مجموعه‌ای از «ضد ارزش‌ها» شوند. همین تبدیل، دقیقاً به معنای رنگ باختن مظاهر دین در زندگی بشر است. این است بار فرهنگی برنامه‌های توسعه محوارانه ی وارداتی .


آنچه در ادامه خواهید خواند بخشی از «اشارات عرفانی» امام راحل در کتاب «آداب الصلاه» می باشد که درک آن مستم توجه و تمرکز کافی از جانب مخاطبین گرامی است:

* از براى نماز غیر از این صورتْ، معنایى است و غیر از این ظاهر باطنى است؛ و چنانچه ظاهر را آدابى است که مراعات ننمودن آنها یا موجب بطلان نماز صورى یا نقصان آن گردد، همین طور از براى باطن آدابى است قلبیّه باطنیه که با مراعات ننمودن آنها نماز معنوى را بطلان یا نقصان دست دهد؛ چنانچه با مراعات آنها نماز داراى روح ملکوتى شود. و ممکن است پس از مراقبت و اهتمام به آداب باطنیّه قلبیّه، شخص مصلّى را نصیبى از سرّ الهى نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود

* نماز را ملائکة اللَّه بالا برند به سوى آسمان یا با صورت پاکیزه سفید. و آن در وقتى است که در اوّل وقت به جا آورد و ملاحظه آداب آن نماید؛ و در این صورت دعاى خیر به نمازگزار کند. و یا با صورت تاریک سیاه. و آن در وقتى است که آن را بى‏عذر تأخیر اندازد و اقامه حدود آن نکند؛ و در این صورت او را نفرین کند

* یکى از آداب قلبیّه در عبادات و وظایف باطنیّه سالک طریق آخرت، توجّه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت است؛ و آن یکى از منازل مهمّه سالک است؛ که قوّت سلوک هر کس به مقدار قوّت این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیّت تابع کمال و نقص این امر است. و هر چه نظر انّیّت و انانیّت و خودبینى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از کمال انسانیّت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است. و حجاب خودبینى و خودپرستى از جمیع حجب ضخیم‏تر و ظلمانى‏تر است، و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر وخرق همه حجب را مقدّمه است، بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال ّت خرق این حجاب است. تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و کمال صرفْ محجوب و مهجور است؛ و اوّل شرط سلوک الى اللَّه خروج از این منزل است، بلکه میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم انانیّت و خودبینى و در حجاب انّیّت و خودخواهى طىّ منزل سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الى اللَّه نیست، بلکه الى النفس است‏

* هجرت معنوى، خروج از بیت نفس و منزل دنیا است الى اللَّه و رسوله‏

* مادام که نفس را تعلّقى به خویش و توجّهى به انّیّت است مسافر نشده‏

* کسى که با قدم عبودیّت سیر کند و داغ ذلّت بندگى را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند. طریق وصول به حقایق ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّتْ است؛ و آنچه در عبودیّت از انّیّت و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیّتْ آن را مى‏یابد، تا به مقامى رسد که حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود؛

* در اعمال مستحبّه «قنوت» و در اعمال واجبه «سجده» را اختصاصى است که پس از این‏ جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقى مطلق رسید؛

* «تشهّد» نماز، رجوع از فناى مطلق است، که در سجده حاصل شده (باید حاصل شود).

* حقیقت عرفان و شهود و نتیجه ریاضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ عبودیّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سیّد کائنات صلّى اللَّه علیه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشیاءَ کَما هِى‏ شاید اشاره به همین مقام باشد؛ یعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبودیّت که مستم شهود عزّ ربوبیّت است نموده.


این مطلب تا این تاریخ تا شماره 11 آن منتشر شده است.

از شما دعوت می کنم

 تا شماره پایانی آن که در تاریخ 25 خرداد در این تارنما منتشر خواهد شد،

این مطلب را پیگیری و این حقیر را از نقطه نظرات خود مطلع سازید.

لازم به ذکر است، 

سه یا چهار روز یک بار یک شماره جدید از این مطلب منتشر می شود 

و شماره 12 (شماره بعدی)، آخرین شماره این مطلب، نیست.

----------------------------------------------

پ.ن: شماره1 / شماره2 / شماره3 / شماره4 / شماره 5 / شماره 6 / شماره 7 / شماره 8 / شماره 9 / شماره 10 / شماره 11 / . ادامه دارد (انتشار شمارگان بعدی در آینده نزدیک)


آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب «نگاهی نو به ت و فرهنگ» اثر «رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده اند:

* امروز غرب به تمامیت رسیده است معنای دقیق این حرف آن است که امروز، همه استعدادهای غرب به فعلیت و ظهور رسیده و نوآوری های جدید و مؤلفه های ظاهرا جدید امروز در غرب در واقع مشتی جلوه متکثر اند اما گوهر ذاتی همه انها یکسان است. در واقع غرب امروز، در ارائه مبانی جدید تمدنی، چیز جدیدتری در چنته ندارد.

* غرب نمی گذارد هیچ قدرتی آسوده از کنارش عبور کند.

* به اتکای به قدرت ی صرف نمی توان با غرب مواجهه نمود.

* شریعت (احکام عبادی)، طریقت (مبادی سیر و سلوک) و حقیقت (عرفان ناب) اقسام دین نیستند بلکه تجلیات سه گانه دین اند و در هر مرحله برای فردی که خودسازی می کند متجلی می شوند.

* مدرنیته ناب و دین ناب یکجا جمع نمی شوند و اساساً غیر قابل جمع اند.چرا که قناعت دینی را مصرف انبوه مدرنیته نمی توان جمع کرد و فقط این نیست. هر کدام، (قناعت و مصرف انبوه) هر کدام پشتوانه های فرهنگی و فکری مختص به خود را دارند که صد در صد با یکدیگر در تضادند.

* تجدد اروپا پشتوانه فرهنگی خاص خود را دارد و کسانی که تجدد را از بازار می خرند با این مشکل مواجه می شوند که این مهمان را چگونه در خانه جای دهند چرا که این مهمان مهمان پروقعی است و سعی خواهد داشت تا مناسبات و نظم خانه را متناسب با ذائقه خود بر هم بزند.

* وقتی می گوییم غرب یک تاریخ است، منظور این نیست مه صرفا مجموعه ای از حوادث است بلکه جمع آراء و نظرات و اعمال و افکار دانشمندان و سازمانه های گوناگون و سیر تحول آنها را نیز باید در این تاریخ دخیل دانست.

* هم اکنون آثار ضعف در تمدن غرب آشکار شده اما چون کماکان علوم و تکنولوژی مصرفی ظهور و جلوه بیشتری برای جهانیان  دارد این ضعف کمتر به چشم ما می آید.

* در تاریخ غرب امروز، انسان، منشأ و مصدر احکام عقلی است. بنابرابن فلسفه غرب نیز مانند همه فلسفه های دیگر خالی از جانداری نیست.

* شرق شناسی، روشی در علم است در واقع با هدف استحکام غرب. هر آنچه در زمان های قبل بوده را مربوط به گذشته و هر آنچه را از گذشته در امروز باقیمانده متلق به موزه ها می داند.

* اکثر تقابل های امروز اسلام و غرب، صورتی از تقابلات ی – تاریخی  (تقابل ظاهری) است حال آنکه از مبادی اصلی این دو مکتب که منجر به تقابلشان شده غافل است.

* برای نقد غرب نیازمند نقد علوم انسانی غرب هستیم. پیش شرط این نقد نیز فهم و تحصص در این علوم و نیز مبادی این علوم است. چرا که طراحی های لازم و زیربنایی برای مدرنیزاسیون، کار علوم انسانی بوده است.

* اساتید حوزوی و دانشگاهی بایستی به طرح و تعریف مجدد عدل اسلامی روی آورند. اگر عالمان بزرگ دین با همکاری کسانی که از غرب خبر دارند به شرایط امکان یک ت عادله در دوران علم و تکنولوژی بپردازند بلاشک کاری بزرگ کرده اند. این یک تکلیف تاریخی- الهی است. در هر صورت عدالت بالاخره باید  در آثار صاحب نظران آینده اندیش، به صورت یک طرح نظری در آید.

* یکی از بهرتن منابع برای تدوین نظری عدل اسلامی، آراء ابن سینا در باب عدالت (رساله ای در همین باب) است که شهید مطهری نیز به آن نظر خاص داشتند.

* مقدمه تحقق عدالت، مبارزه با ظلم است که البته کار آسانی هم نیست.

* عدل، در واقع صورت عملی و زیبای عقل است و عقل در هر بستر فکری – تاریخ با بستر فکری – تاریخی دیگر متفاوت است. عقل غربی مبتنی بر تصرف در جهان و تضمین سیطره انسان بر عالم هستی است. بحث پیرامون مبادی عقل اسلامی را به اهل آن وامیگذاریم.

* یکی از اساسی ترین مشکلات ما ، مبارزه با کسانی است که خود را حاملان و مبلغان مدرنیته به عنوان یک فضلیت می دانند و مبارزه با خود را مبارزه با این فضایل می دانند و معرفی می کنند.

* اگر میبینید امروز از هر جانب هر مشرب فکری به مدرنیته انتقاد می شود این به این دلیل است امکان عدول، خروج و عبور از مدرنیتنه فراهم شده است.

اگر نبود این تلقی از طبیعت که طبیعت یک پدیده مرده (به معنای اصطلاحی نه لغوی) است و بشر می تواند بر آن از هر جهت که تمایل اوست مسلط شود و در آن تصرف کند، تجدد هیچ گاه به عرصه حیات نمی گذاشت.


آنچه در ادامه خواهید خواند بخشی از «اشارات عرفانی» امام راحل در کتاب «آداب الصلاه» می باشد که درک آن مستم توجه و تمرکز کافی از جانب مخاطبین گرامی است:

* اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانیّت نائل شود، و لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفته‏اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر. و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن را خرق کند. و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس نماید، در استدراج واقع شود. و استدراج در این مقام آن است که به تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند، و قلبش به این مقام علاقه‏مند شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید؛ و هر چه کثرت فروع بیشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقیقت افزون گردد. پس، سالک نباید گول شیطان را در این مقام خورده از حق و حقیقت به واسطه کثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سیر در طلب بازماند؛ و دامن همّت به کمر زند و از جدّیّت در طلب مطلوب حقیقى غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر که مقام دوم است برساند.

* مقام سوّم، مقام «اطمینان و طمأنینه نفس» است که در حقیقتْ مرتبه کامله ایمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَلیلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى.  و شاید اشاره به این مرتبه نیز پس از این بیاید.

* مقام چهارم، مقام «مشاهده» است که آن نورى است الهى و تجلّى‏اى است رحمانى که تَبَع تجلّیات اسمائیّه و صفاتیّه در سرّ سالک ظهور کند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نماید. و در این مقام درجاتى است کثیره که ذکر آنها از حوصله این اوراق خارج است. و در این مقام نمونه‏اى از قرب نوافل (کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ یَدَه) بروز کند و سالک خود را مستغرق بحر لا یتناهى بیند؛ و پس از آن بحرى است بسیار عمیق که از اسرار «قدر» در آن شمّه‏اى کشف شود.

* و هر یک از این مقامات را استدراجى است خاصّ به خود که سالک را در آن هلاکت عظیم است، و سالک باید در تمام مقامات خود را تخلیص از انانیّت و انّیّت کند و خودبین و خودخواه نباشد که سرچشمه اکثر مفاسد است خصوصاً براى سالک. و پس از این اشارتى به این مطلب مى‏نماییم، ان شاء اللَّه.

* یکى از امورى که از براى سالک در جمیع عبادات خصوصاً نماز که سرآمد همه عبادات است و مقام جامعیّت دارد لازم است، خشوع است. و حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف.

* مراتب خشوع به حسب مراتب ادراک عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. قال تعالى: قَدْ افْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذین هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُون.  خشوع در نماز را از حدود و علائم ایمان قرار داده؛ پس، هر کس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدّس حق از زمره اهل ایمان خارج است. و نمازهاى ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از ایمان است، از این جهت این علمى که به حق و اسماء و صفات او و سایر معارف الهیّه در ما پیدا مى‏شود غیر از ایمان است. شیطان به شهادت ذات مقدّس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلک کافر است- خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین  گوید، پس حق تعالى و خالقیّت او را مقرّ است؛ انْظِرْنى الى یَوْمِ یُبْعَثُون گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به کتب و رسل و ملائکه دارد، با این وصف خداوند او را کافر خطاب کرده و از زمره مؤمنین خارج فرموده.

* پس، اهل علم و ایمان از هم ممتازند: هر اهل علمى اهل ایمان نیست. پس، باید پس از سلوک علمى خود را در سلک مؤمنین داخل کند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، و الّا مجرد علم خشوع نمى‏آورد؛ چنانچه مى‏بینید در خودتان که با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ قلب شما خاشع نیست.


شکر ایزد چهارمین شماره مطلب فوق روز گذشته مورخ 8 خرداد ماه در این تارنما منتشر گردید. شمارگان محدودی ازا ین مطلب باقیمانده است. از شما مخاطبین گرامی دعوت می کنم تا پایان راهکارها جهت استحصال اعتدال قوای نفس، این مطلب را دنبال و ما را همراهی فرمایید. ضمن سپاس

به لطف الهی شماره هشتم از این مطلب نیز منتشر گردید. تا شماره دهمِ این مطلب، کماکان اختصاص به کلیدی ترین مباحث و نظرات دکتر رضا داوری اردکانی پیرامون تمدن غرب دارد و از شماره 11 به  بعد، نظرات اندیشمند متفکر اصغر طاهرزاده پیرامون انقلاب اسلامی  را ارائه خواهد نمود. تا شمارگان بسیاری، کماکان بر آراء این متفکر فرهیخته تمرکز خواهد داشت اما به فراخور آثار ایشان، موضوع این مطلب (دُرِّ استاد) تغییر خواهد کرد.


آنچه در ادامه خواهید خواند بخشی از «اشارات عرفانی» امام راحل در کتاب «آداب الصلاه» می باشد که درک آن مستم توجه و تمرکز کافی از جانب مخاطبین گرامی است:

* سالک طریق آخرت- خصوصاً با قدم معراج صلاتى- لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه الهیّه و بارقه رحمانیّه را در قلب هر اندازه ممکن است متمکّن نماید بلکه بتواند در تمام نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمکّن و استقرار در اوّل امر گرچه براى امثال ماها قدرى صعب و مشکل است ولى با قدرى ممارست و ارتیاض قلب امرى است بسى ممکن.

* تحصیل کمال و زاد آخرتْ طلب و جدّیّت مى‏خواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد جدّیّت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید. شما که ایمان به آخرت دارید و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمى‏دانید، چه در جانب سعادت و کمال یا در جانب شقاوت و وبال، چه که آن نشئه عالم ابدى دائمى است که موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشه‏ایست آن هم راحتى که در این عالم شبیه ندارد، عزّت و سلطنتى الهى که در این نشئه نظیر ندارد، نعمتهایى که در متخیّله کسى خطور ننموده است، و همین طور در جانب شقاوت آن که عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و

* راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است نمى‏باشد، پس باید در طلب آن جدّیّت تامّ نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمّل مشاقّ نمایید، با آنکه مشقّت هم ندارد بلکه اگر چندى مواظبت کنید و انس قلبى حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذّتها مى‏برید که با هیچ یک از لذّات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق این مطلب روشن شود.

* خلاصه مذاکره ما در این فصل آن است که پس از آن که عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان یا بیان انبیاء علیهم السلام فهمید، قلب را متذکّر آن باید نمود، و کم کم با تذکّر و توجّه قلبى و مداومت به ذکر عظمت و جلال حقّ خشوع را در قلب وارد باید نمود تا نتیجه مطلوبه حاصل آید. و در هر حال سالک نباید قناعت کند به آن مقامى که دارد، که هر مقام براى امثال ماها حاصل شود در بازار اهل معرفت به پشیزى نیرزد و در سوق اصحاب قلوب با خردلى مقابله نکند. سالک باید در جمیع حالات متذکّر نقص و معایب خود باشد شاید راهى به سعادت از این طریق باز شود. و الحمد للَّه.

 * از آداب مهمّه قلبیّه عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، طمأنینه است. و آن غیر از طمأنینه‏ایست که فقهاء رضوان اللَّه علیهم در خصوص نماز اعتبار کرده‏اند. و آن عبارت است از آن که شخص سالک عبادت را از روى ست قلب و اطمینان خاطر بجا آورد، زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثارى ازعبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّه قلب نگردد.

 * یکى از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آنها تأثیرى حاصل آید و انفعالى رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متّحد گردد. و تا قلب را اطمینان و ست و طمأنینه و وقار نبود، اذکار و نسک را در آن تأثیرى نیست و از حدّ ظاهر و ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبى از حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است که محتاج به بیان نیست و با اندک تأمّل معلوم شود. و اگر عبادتى چنین باشد که قلب را از آن به هیچ وجه خبرى نبود و از آن آثارى در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئه ملک به نشئه ملکوت بالا نرود؛ و ممکن است در وقت شدائد مرض موت و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت خداى نخواسته صورت آن بکلّى از صفحه قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالى در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلًا اگر کسى ذکر شریف لا الهَ الّا اللَّه، مُحَّمدٌ رَسولُ اللَّه (ص) را با ست قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب ذاکر گردد و پس از آن، لسان‏.


این سرنوشت محتوم همه کسانی است که خدمت به مملکت را نه در «از خود گذشتگی» بلکه در «خدمت به خود» می دانند. این سنت الهی (رسوایی) است که. در هیبت مکر الهی ظاهر شده است. سنت و مکری که به نوبت گریبانگیر همه پایمال کنندگان نعمت الهی (نظام اسلامی) و خون شهیدان خواهد شد. آسیاب به نوبت، آقایان!


سابقه عقل‌گرایی در فقه شیعه به تلاش‌های شیخ مفید بازمی‌گردد. گرایش اجتهادی، گرایشی بود که شیخ مفید با عبور از گرایش‌های دیگر یعنی قیاسی و نقلی، در استخراج احکام دین وارد نمود. وی با تفکر در نصوص دینی، قواعد علم اصول را به‌مثابه منطق استنباط احکام فقهی ارائه داد و بر همین اساس. 

ادامه مطلب

ولایتمداریِ عباس را شاید بتوان "مهمترین خروجی" شخصیت والای او دانست.
فی الواقع، شخصیت او جمیع حسنات را در بالاترین مراتبش، در خود نهفته داشت که نهایتاً در نمود اجتماعی و ی آنٰ، "ٰولایتمداری"، ناب و خالص از عباس ساخته بود.
براستی اگر چنین خصیصه ای در عباس نبود،. 

ادامه مطلب

در تاریخ خواهند نوشت :

فریدونیان.


سلسله ای «خانواده دوست» که در گفتار و رفتار بیشترین شباهت را با قاجاریان داشت چنانکه به پشتوانه اجنبی، پدر در پسر و برادر در برادر،  مملکت را به گند عظمی کشانیدند.و تا ده سلسله پس از آن، به زدایش گندهای ایشان مشغول بوده و تا ده سلسله پیش از ایشان پی در پی، مقصر و خطاکار معرفی می شدند.

------------------------------------------------------------------

پ.ن: #حسن_و_حسین_فریدون_و_همکاران_در_دولت_و_مجلس


توجه توجه توجه: مطلب زیر صرفا یک مطلب و تحلیل عملی است ، قصد از تحلیل زیر، اعلام یک موضع ی به هیچ وجه نبوده بنابراین مقایسه دوران طاغوت ستمشاهی با عصر انقلاب و جمهوری اسلامی در تحلیل زیر به معنای عینیت سازی و به زیر سوال بردن حقاینت انقلاب اسلامی نبوده و نیست. هدف صرفا توضیح و تحلیلی پیرامون یک تحول اجتماعی است تحت عنوان «طبقه سازی اجتماعی».

اتفاق در خور توجهی که اخیرا رخ داد .

ادامه مطلب

وزیر محترم (!) صمت:


درپی گرانی بنزین، کرایه حمل و نقل هم گران شد. که نباید می شد.




پ.ن: قضاوتی درباره حرف ایشون نکنید که اگر بکنید در واقع به شعور خودتون توهین کرده اید .
چون این سخن گرانسنگ در راستای همون سخنی است که یکی دیگه گفته بود: {منم مثل شما، صبح جمعه از خواب پا شدم دیدم بنزین گرون شده}

بحثم اینه که.

ادامه مطلب

آنچه در وصیت نامه تو خواندم، در واقع منشور کاملی از دغدغه های یک انسان رشد یافته بود، انسانی که مرز زمان و سن و سال خویش را در نوردیده بود . همه زندگی تو و مجاهدت های پایمردانه ات یک طرف و این وصیتنامه ، طرف دیگر.

ادامه مطلب

سلام رفیق! قربانت بشوم عباس من! 

هربار به نحوی عشق خود را در دلم تازه می‌کنی . مدیونت هستم تا جان در بدن دارم. این را مرحمتی از جانب حق و عنایتی از جانب تو میدانم که اجازه نمیدهد و اجازه نمیدهی یادت در قلبم کهنه شود.

ادامه مطلب

ولایتمداریِ عباس را شاید بتوان "مهمترین خروجی" شخصیت والای او دانست. 
فی الواقع، شخصیت او جمیع حسنات را در بالاترین مراتبش، در خود نهفته داشت که نهایتاً در نمود اجتماعی و ی آن، "ولایتمداری"، ناب و خالص از عباس ساخته بود.

ادامه مطلب

ای جان به فدای رخسار مهدوی تو عباس من! . خدا میداند که چه قدر دلم میخواست واگویه ای منظوم با تو داشته باشم رب العالمین را شاکرم که امروز که برای اولین بار، چشمان گنهکارم به قاب چشمانت در این تصویر خیره و مبهوت ماند آن آرزو، محقق و آن واگویه جوشش گرفت:

 

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

طراحی وب سایت و تواید محتوا سقفهای شیبدار ویلا بام شیروانی گروه گرافیک و فتوشاپ تلگرام bagmaker Benjamin Kim ديجيتال مارکتينگ حرفه اي کسب درآمد و شارژ ( کینگ_پول ) پروژه آماده افترافکت | پروژه آماده پریمیر تحول دانشگاه