* سالک طریق آخرت- خصوصاً با قدم معراج صلاتى- لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه الهیّه و بارقه رحمانیّه را در قلب هر اندازه ممکن است متمکّن نماید بلکه بتواند در تمام نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمکّن و استقرار در اوّل امر گرچه براى امثال ماها قدرى صعب و مشکل است ولى با قدرى ممارست و ارتیاض قلب امرى است بسى ممکن.
* تحصیل کمال و زاد آخرتْ طلب و جدّیّت مىخواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد جدّیّت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید. شما که ایمان به آخرت دارید و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمىدانید، چه در جانب سعادت و کمال یا در جانب شقاوت و وبال، چه که آن نشئه عالم ابدى دائمى است که موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشهایست آن هم راحتى که در این عالم شبیه ندارد، عزّت و سلطنتى الهى که در این نشئه نظیر ندارد، نعمتهایى که در متخیّله کسى خطور ننموده است، و همین طور در جانب شقاوت آن که عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و
* راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است نمىباشد، پس باید در طلب آن جدّیّت تامّ نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمّل مشاقّ نمایید، با آنکه مشقّت هم ندارد بلکه اگر چندى مواظبت کنید و انس قلبى حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذّتها مىبرید که با هیچ یک از لذّات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق این مطلب روشن شود.
* خلاصه مذاکره ما در این فصل آن است که پس از آن که عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان یا بیان انبیاء علیهم السلام فهمید، قلب را متذکّر آن باید نمود، و کم کم با تذکّر و توجّه قلبى و مداومت به ذکر عظمت و جلال حقّ خشوع را در قلب وارد باید نمود تا نتیجه مطلوبه حاصل آید. و در هر حال سالک نباید قناعت کند به آن مقامى که دارد، که هر مقام براى امثال ماها حاصل شود در بازار اهل معرفت به پشیزى نیرزد و در سوق اصحاب قلوب با خردلى مقابله نکند. سالک باید در جمیع حالات متذکّر نقص و معایب خود باشد شاید راهى به سعادت از این طریق باز شود. و الحمد للَّه.
* از آداب مهمّه قلبیّه عبادات، خصوصاً عبادات ذکریّه، طمأنینه است. و آن غیر از طمأنینهایست که فقهاء رضوان اللَّه علیهم در خصوص نماز اعتبار کردهاند. و آن عبارت است از آن که شخص سالک عبادت را از روى ست قلب و اطمینان خاطر بجا آورد، زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثارى ازعبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّه قلب نگردد.
* یکى از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آنها تأثیرى حاصل آید و انفعالى رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متّحد گردد. و تا قلب را اطمینان و ست و طمأنینه و وقار نبود، اذکار و نسک را در آن تأثیرى نیست و از حدّ ظاهر و ملک بدن به ملکوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبى از حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است که محتاج به بیان نیست و با اندک تأمّل معلوم شود. و اگر عبادتى چنین باشد که قلب را از آن به هیچ وجه خبرى نبود و از آن آثارى در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئه ملک به نشئه ملکوت بالا نرود؛ و ممکن است در وقت شدائد مرض موت و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت خداى نخواسته صورت آن بکلّى از صفحه قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالى در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلًا اگر کسى ذکر شریف لا الهَ الّا اللَّه، مُحَّمدٌ رَسولُ اللَّه (ص) را با ست قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب ذاکر گردد و پس از آن، لسان.
درباره این سایت